نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

متعلقاتت را دوست بدار. لق آنچه مال تو نشد

مثل خوره به جانت می افتد که: می‌توانست بهتر باشد. می‌توانست خیلی بهتر باشد. می‌توانست چنین باشد و چنان باشد. به خاطر بیاورید زمانی را که خواستید چنین و چنان شود و شد.حظش را بردید نه؟  و زمانی که چنین و چنان نشد.  واقعیت ناگوار پیش‌بینی نشده‌ای تف شد توی صورتتان. درهم شکستید؟ 

مثل لگویی فروریخته‌ام. باز می‌خواهم از نو بچینم خودم را. و راستش از این بازی مسخره حسابی خسته‌ام. اما مگر سیزیف چاره‌ای  داشت مثلاً جز اینکه با خودش آواز بخواند یا خیال بپردازد. یا باران و سایه و آفتاب را بالای سرش جشن بگیرد؟ 

میتوانست بهتر باشد. کون لقش نشد. همین را دوست می‌دارم. احمقانه یا حتی محقر؟ اما صادقانه متعلق به من است.