نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

لابد حالا اگر مردم خیلی هم در پوچی نمرده‌ام!

دلم می خواد براتون بنویسم. بگم حالم خوب شده بعد از چند وقت. ولی به نظرم خیلی لوس میاد گزارش دقیقه به دقیقه احوالات دادن. 

چند روز پیش یه چی نوشتم براتون (آره هی براتون هی براتون!) اما منتشر نکردم. ترسیدم حال موقتی مسخره‌ای باشه. شعاری و بی پایه و اساس. 

اما حالا می‌بینم نه نبوده. 


این بود:

«اگر منو خوندید تا اینجا. اگر یک در هزار فکر کردید چیز به دردبخوری خوندید تا حالا از من. همه‌اش رو می‌تونم پس بگیرم و به جاش این چند خطو بهتون ببخشم و اگر دیگه هرگز منو نخوندید برام مهم نخواهد بود:

سرخوردگی‌هاتونو در آغوش بکشید. هیچ چیزبه اندازه اونا برای روح آدم خوب نیست. هیچ چیز  اندازه اونا آدم رو آزاد نمی‌کنه. شکست بزرگترین موهبتیه که به انسان بخشیده میشه، توسط خودش و دنیای اطرافش. هربار شکست آدم رو به لایه عمیق‌تری از درونش می‌بره. هر بار شکست بند دیگه‌ای از درون آدم  رو پاره می‌کنه و تعریف بهتری از آدم به خودش میده.»