نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

غروب یکشنبه در قبرستان. عکساشم موجوده.

من شعرهایم را توی باغچهٔ پشت قبرستان زیر درخت سروی که همزادم است خاک کرده‌ام. 

دیروز درخت دو بار خجلت‌زده به من گفت که باکره‌ای باردار است. 

مردی  را می‌شناسم که هزاران سال است دربستر جانم با چشمان بسته همآغوشی می‌کند. 

همین روزهاست که درخت رستاخیزی بسراید.