نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

خواندن و نوشتن

یادمه وقتی کارشناسی قبول شدم یعنی از دبیرستان رفتم دانشگاه چندسال ننوشتم. اون  وقتا کمتر وبلاگ نویسی می‌کردم (گذشته از وبلاگ ترجمه ترانه‌های ایتالیایی که خیلی فعال بود) و کمتر هم حواسم به شعر و داستان بود. شعر و داستانم محدود شده بود به دو سه تا در سال. یهو به خودم اومدم دیدم جوهر قلمم به کلی خشکیده. بعد از لیسانس باز برگشتم به روال دبیرستان و اونجاها بود که فهمیدم من هرگز نخواهم ننوشت. 

از وبلاگ نوشتن خسته نشدم ولی یه جورایی شرم‌زده‌م میکنه. این روزا تنها چیزایی که می‌نویسم همینان. از اون حسا دارم که: «انگار دیگه قرار نیست چیز خوبی بنویسم». با وبلاگ ننوشتن این موضوع حل نمی‌شه. با دانشگاه نرفتن ممکنه!

حتی زبان و ادبیات  رو (که به معنای واقعی کلمه منو به زندگی برگردوند)  انقدی که الان زبانشناسی رو دوست دارم، دوست نداشتم. دانشگاه نرفتن ممکن نیست! 

چاره چیز دیگه‌ایه.