نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

حس میکنم یه تجربه قدیمی رو دوباره یه دور دیگه از سر گذروندم. با این حس ها غریبه نیستم. این آرامشی که از سر اندوه و تسلیمه. از سر زمین خوردن. و حتی این حال غریب که در عین اینکه پر از غمه اما خوبه. مثل حال بعد از درد. بدن وقتی درد زیادی میکشه هورمون ضددرد زیادی هم ترشح‌مبکنه برای همین حال بعد از دردای طولانی مثل یه جور نشئگیه. در مورد دردهای روحی هم گمونم همینه. دوره نقاهت دوره غمناک اما خوشایندیه در کل. انگار یدفعه پخته شدی. 

میدونم زندگیم عوض شده و قراره مرحله عوض کنم و واسه همینم اتفاقای عجیب غریب میفتن. برای اینکه اگه لپتاپ طوریش شد دستم تو حنا نمونه الان یه سری فایلا رو ریختم رو هارد و فلش. بعد دیدم وقتشه یه تمیز کاری بکنم… هم مرور هم تمیزکاری 

همینه که میگم دلیل داره همه اینا

خدا لپتاپ هیچکس رو‌ازش نگیره. ایضا موبایلش رو.

فقط همینو کم داشتم. ولی ظاهرا قرار به زیر و رو شدن زندگی منه.

گردن مینهم !