ما آدمها مرضی داریم به نام و توضیحِ «سر زخم را کندن». این کار را هم فیزیکی و هم روانی و هم اجتماعی انجام میدهیم.
پیرمرد غمگینی درون من است که نوزادی را در بغل دارد.
به گمانم ترکیب امیدوارکننده ای است. اینطوری هاست که هر قدر هم شکسته باشم فاز چسناله برنمیدارم هیچ وقت. نوزاد مجالش را نمیدهد که پیرمرد فغان کند. از طرفی پرواضح است چرا پای رفتنم نیست... اما هیچ دیر نیست روزی که کودک به پا خیزد، اگر پیرمرد شکیبا باشد.