نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

از شیش و نیم تا الان که هفت و نیمه نشستم روبروی صبح. 

و این بهترین درمان روحمه. 



بالاخره جمعه است، دیشبم از هشت خوابیدم تا شیش صبح امروز، قاعدتا امشب رو فرم خواهم بود. 

این هفته راه سرازیری رو در پیش گرفته بودم چه تو خونه چه سر کار. از نظر ذهنی ولی دیگه واقعا کلاسم عوض شده و برای خیلی چیزا لازم نیست اصلا تلاش کنم. 

سفر ایران با همه سختیش (من واقعا خوش گذرونی نکردم مثل اکثر اونایی که می‌رن ایران تا خرخره خوش میگذرونن) بدون اینکه حتی تلاش کنم اثر زیادی روم گذاشت. من حتی فرصت نکردم نتیجه گیری کنم یا چیزی ژورنال کنم. خود سفر کار خودش رو کرد و من متوجه نشدم درونم چی شد و فقط دارم آثارش رو میبینم. 


این حضور منم حضور عجیبیه. 

رستگاری یعنی بیرون زدن از قبر