نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

آنچه تجربه به شما نمیگوید

گاهی یه تصویر بهت میگه چی میخوای، چی دوست داری باشی، چجوری دوست داری زندگی کنی. 

قلبم باز درد میکنه. ناخن هام بالاخره بعد از صبر بسیار به مرحله خیلی قشنگ شدن نزدیک شدن. ایشالا بمونن واسم و به چیزی گیر نکنن برخورد نکنن زیر چاقو و لای پاشنه کفش نرن. ناخن خوشگل کردن رو تو یه دوره ای با یه پسره فلان بهمان شده یاد گرفتم. فقط این یه خوبی رو داشت. چون به دست و ناخن اهمیت میداد منم حساس شده بودم و بعدا چون خودم خیلی خوشم اومده بود باهام موند دیگه. شما از بی خاصیت ترین اکس هاتون چه چیز خوبی براتون مونده؟ 

اون تصویری که گفتم رو امروز خودم کشیدم. 

خودم رو یه جورایی  سپردم. یعنی دست از تلاش برداشتم. تلاش واسه تلاش نکردن !  تو حالت متلاشی بی تلاشی هستم… مثلا گاهی واقفم به اینکه کارم سمی و غلطه ولی میگم من کی باشم که بخوام حالا سمی نباشم. متلاشی بی تلاشی رو متوجه میشید؟

گاهی فقط میتونی بخش خیلی کوچیکی‌ از اون تصویر رو‌ زندگی‌ کنی. و خب تجربه ثابت کرده که بهتره «دلخوش به همین مقدار باشید!»