من وموهام با هم بخشوده شدیم.
وحالا تصمیم نهاییم اینه که بلند شن تا سر کون. نه کوتاه تا گردن.
و خب مراقبت خیلی بیشتری از قبل میکنم.
ذهنم میخواد بفهمه. و نتیجه گیریش اینه که جای سعی کردن برای بهتر شدن شروع کرده به پذیرفتن و رها کردن.
ولی من میگمکه یه چیزی ورای ایناست. پای یه دعایی یه حسی به معجزه ای یه عشقی در کاره.
یا شاید همش یکیه؟ از هم جدا نیست.