-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 اردیبهشت 1403 08:45
میگن عشق مثل اعتیاده برای همین یکی دو ماه بعد از جدایی درد داره. بعد ذره ذره پاک میشی .بعد از اینکه دوز هورمونهای عشق و عاشقی خیلی کشید پایین تازه چشمت باز میشه به روی حقایق. اونوقت اگه رابطه درست نبوده باشه نفس راحتی میکشی که چه خوب شد. و اگه رابطه برات خوب بوده احتمالا تا ماه ها بعد غصه میخوری که کاش از دست نرفته...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 اردیبهشت 1403 12:53
آیا باید از لحظه ها آغاز کرد یا از مکان ها ؟ یا از فکر ها؟ یا از احساس ها؟
-
یه دیواره… که خیلی چیزا داره
چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 12:08
من یه خواننده دارم به اسم «دیوار»، نمیدونم واقعا منظورش از اسمش دیواره یا مثلا چیز شاعرانه ای مثل دی واره. اما اگه دیواره تنها دیوار شگفت انگیزیه که نه تنها برای جدایی و انزوا ساخته نشده که کاملا برعکس. تنها کسیه که منو از انزوای اختیاریم تو این وبلاگ تونست بیرون بکشه و باعث بشه براش بنویسم که دیوار عزیزم نمیدونم زنی...
-
Last letter for MM
سهشنبه 18 اردیبهشت 1403 20:20
I know there is a new affair for you, maybe the way we had , , It doesn’t last long though cause she is just fake. what I gave you from the bottom of my heart was one in a kind And you will regret it for another thousand years Good luck Asshole even though there will be not
-
تازه فحشم نمیده بی ادبم نیست
سهشنبه 18 اردیبهشت 1403 13:37
یه نفر درون منه که از من قویتره . همیشه کار درست رو نمیکنه ولی تو بعضی از زمینه ها کارش حرف نداره . شگفت زده ام میکنه. مثلا من تصمیم میگیرم در رابطه با یه شرایط یا شخصی ساکت و صبور باشم و اهمیت ندم، یهو در لحظه مثل شیر گرسنه ازم میزنه بیرون و انگار دهنم مال من نیست بدنم مال من نیست یه چیزایی رو با یه لحن و صدایی میگم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 اردیبهشت 1403 21:05
میخوام از صفر شروع کنم. گرچه تمام جونم خسته است.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 اردیبهشت 1403 23:46
من و دروغ های تو از تو کسی را آفریدیم که هیچکس نه حتی حقیقت تو از من جدایش نخواهد کرد. به دلم خواهم گفت، همچنان که به کودکی که والدش مرده میگویند، که او رفته ولی تو را تا آخر دوست خواهد داشت.
-
کبری میگیرم صغری میچینم
شنبه 15 اردیبهشت 1403 15:29
تصمیم کبری گرفتم یه سفر برم ایران. سه تارم رو بردارم بیارم. با یه سری چیز میزی که جاموندن. میخوام ایضا یه لیست درست کنم باشه و نباشه. چیزایی که باشن تو زندگیم و چیزایی که نباشن. این وبلاگ باشه است. یه تصمیم جدید دیگه هم دارم که هنوز خیلی تصمیم نیست ولی دارم خیلی بهش فکر میکنم. تصمیم نیست یعنی اینکه بیشتر تجلیه. یه...
-
Never care for what they know
شنبه 15 اردیبهشت 1403 10:17
دلم برای روزای خوب بودنم تنگ شده. مثلا اون بهاری که تهران دنبال کارای ایتالیا اومدن میدوییدم. با همه استرس و اضطرابی که داشت هر وقت به اون روزا فکر میکنم حال خوبی میشم. دگردیسی بزرگی در من رخ داد. یا دوره ای که تو فلت دانشگاه بودم و اون بهاری که پنج تا امتحان سخت رو تو دوماه دادم. با همه تنهایی و غصه ای که داشتم… با...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 اردیبهشت 1403 16:19
من به جایی اعماق دریاها تعلق دارم. جایی که هیچکس نیست.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 اردیبهشت 1403 09:38
یه روز صبح از خواب بیدار میشی و از خودت میپرسی من چرا می جنگم؟ چرا یه عمر با خودم جنگیدم در حالیکه خودم دشمنم نبود واقعا. چرا برای چیزایی که خودبخودی جاری بودن تصمیم های سفت و سخت گرفتم؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 فروردین 1403 10:19
من اگه تسلیم شدنی بودم کونمو میذاشتم تو خونه بابام همون ایران میموندم و بدبختیم رو گردن این و اون مینداختم و ایراد از زندگی این و اون میگرفتم. من دریدم کون خودمو تا اینجا رسیدم. برای خیلیا هیچی هم نیست. خیلیا خب پاشون تو کفش من نبوده. ولی این نقطه ای نیست که من بخوام جا بزنم. اگه درد منو کسی نمیفهمه به درک. اگه تا...
-
یه پناهنده ی ترسیده ی تنهام اما، پشتِ مرز تن تو تا به ابد می مونم
یکشنبه 26 فروردین 1403 11:43
شاهین نجفی عشق رو خوب فهمیده وقتی میگه: اگه فردایی باشه من با تو میسازم بُرد من وقتیه که به تو میبازم
-
اندر مهمات شنبه صبح
شنبه 25 فروردین 1403 13:31
اگه یه مردی دارید که جمعه شب (همون پنج شنبه شب خودمون تو ایران) باهاش می کنید بیرون میرید می نوشید میگید می خندید به قول امام ره دلخوش به این مقدار نباشید! همه مردا از خدا میخوان همه اینکارارو براتون بکنن جمعه شبا. اگه یه مردی دارید که شنبه صبح (همون جمعه صبح خودمون) باهاتون صبحانه میخوره پرده وصل میکنه از تصمیم ها و...
-
April
دوشنبه 20 فروردین 1403 12:41
نگران بهار و تابستان نباش دختر. گرما توی دستهای کسی است که شانه های تو را میجوید. و توی دل تو، وقتی کنار تو میماند. نگران فصل ها نباش دختر . فصل ها می آیند و میروند. اعتبار فصل به کسی است که میماند.
-
ترک و عادت و عمل و : درد
دوشنبه 13 فروردین 1403 12:48
ترک کردن برای کسی که ترکش خوبه اگه از سر مشغله نباشه فایده نداره هیچ شاید منجر به عادت بدتر دیگه ای بشه. مثال عرض میکنم ! من یوتیوب رو به مدت یک ماه ترک کردم به امید اینکه گوشی از دستم بیفته نتیجه این شد که دوهفته بیشتره که تو سایت های خرید آنلاینم و این بار نه فقط وقتم که پولمم دارم خرج میکنم. و اگه گوشی رو خاموش کتم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 فروردین 1403 11:55
فقط برای خودت
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 فروردین 1403 10:42
آخرین روز هفته و سنگ شدم. واقعا نمیخوام از جام تکون بخورم. لباس پوشیده بدون جوراب لش کردم رومبل. و امروز نمیخوام هیچی با خودم ببرم سر کار. خسته شدم هر روز فکر تغذیه روز و ناهار و تیکت باش. میخوام آزاد باشم. میخوام به هیچ کس هیچ جا هیچ چیز وابستگی نداشته باشم. از اسارتی به اسارت دیگه کوچ کردم. شاید از بزرگتری به...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 اسفند 1402 13:27
به چیزایی که توشون خیلی خوبی فکر کن. شیوه و نگرشت تو این چیزا چجوریه.
-
No me
شنبه 19 اسفند 1402 21:40
باز یه ذره از موهامو کوتاه کردم .نه خیلی . مثل بقیه امورم… تدریجی و بی هیاهو. نمیخوام بگم دیگه برای انقلاب ها جوون نیستم. فقط اینکه زیاد کشیدم زیاد متحمل شدم زیاد دوپاره شدم و دیگه لااقل تا یه مدتی نمیتونم… این آرامش نسبی رو دوست دارم برای همین خیلی کنار اومدم… ولی نمیشه اینجور هم تکون نخورم دیگه. یا از سر مدارا خودمو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 اسفند 1402 14:16
بی تفاوت بودن کافی نیست. باید دوست بداری… خاک تو چوکش باید دوست بداری!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 بهمن 1402 22:25
یه زمانی به نظرم کیوت و معصومانه میومد وقتی کسی try to fit in میکرد ! کسی رو میدیدم که سعی میکنه فقط محض ارتباط گرفتن با بقیه زور بزنه… حقیقتا الان به نظرم واقعا مشمئز کننده میاد. اونایی که زور مثبت میزنن مثلا سعی میکنن چیز قشنگی بگن ، یه کاری کنن که دوسشون داشته باشی معمولا همونایی ان که دروغم میگن زیرآبم میزنن و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 بهمن 1402 01:35
سالهاست دیگر که دنبال کلمه ها نمیگردم. قصه هام نگفته میگذرند. نخوانده میروند.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 بهمن 1402 16:12
چند وقت پیش یه خواب دیدم. یه جور تجلی. یه معرفتی بهم ظهور کرد که میگفتچرا واسه این چیزای مسخره خودتو پاره پوره میکنی. همش بازیه. الکیه.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 بهمن 1402 16:09
میگم دیگه شجاعت وجنگ و فلان بسه. حالا آرامش و شادی و لذت
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 آذر 1402 13:52
یازده و بیست دقیقه یک یکشنبه زمستانی اما آفتابی نباید بره. نباید تموم شه. باید متوقف شه قاب بشه و بمونه و بعدش دیگه هیچی نیاد.
-
وقتی که نیچه حقیقت را شنید
شنبه 25 آذر 1402 20:48
رسیدم به اونجای داستان که بروگر میخواد به نیچه حقیقت رو بگه… گذاشتم کنار برای بعد از شام و بیرون رفتن. شاید برای فردا اصلا…
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 آذر 1402 20:08
به گذشته ام فکر میکنم. دوره نوجوونی و اوایل جوونی... اون حجم از مالیخولیا شگفتزده ام میکنه. میشه برگشت؟ دونه دونه تجربه ها حس ها و افکار قدیمی رو شکافت. پودر کرد و فوت کرد؟!
-
Rest in peace
شنبه 20 آبان 1402 17:44
تنکس گیوینگ از جرج وینستون آهنگ مورد علاقه من در تمام زمان هاست. جرج وینستون ماه ژوئن همین امسال مرد. رو پیجش هر سال اینموقع ها این آهنگ رو میذاشت و امسال هم بود. من به کلی فراموش کرده بودم مرده زیر آهنگ نوشتم که این قطعه برای من بهترینه… بعد دیدم که یکی اون بالا نوشته بود rest in peace و فلان. بعد یادم اومد که اره...
-
This deep deep down
یکشنبه 14 آبان 1402 19:50
بعد از چندماه باز افتادم تو دره. یه جور نگفتنی ای غمگینم. یه جوری که وقتی آدمای خوشحالو میبینم دلم نمیخواد جاشون باشم. چون اساسا نمیفهمم یعنی چی اون لبخندا، اون انرژی، اون ذوق. میدونم منم یه روزایی یه دوره هایی اونجوری بودم ولی یادم نمیاد چه جوری بوده. ارتباطم با بیرون خودم قطع شده و نمیتونم الهام بگیرم. میدونم میخوام...
-
Feeling like home
شنبه 13 آبان 1402 22:57
امروز که نوبتم افتاد بعد اون یارو دیوونهه که کله ی طرف پشت باجه رو ک.. ری کرد، فکر نمیکردم تو کمتر از ۱۵ ثانیه مسئول پشت پیشخون رو از نقطه جوش برسونم به دمای یک روز اواخر اسفند. اون سری پسره بهم میگفت خیلی عجیبه تو با اینکه اینهمه استرسی هستی اما آدم کنارت آروم میشه. اینو بارها وبارها شنیدم. واقعا نمیتونم بگم درون من...
-
Quote
دوشنبه 8 آبان 1402 22:45
Still I feel, as If I’m a walking machine, Watching it all through a screen There is nothing in between to me This might as well not be real”
-
حتی نمیفهمی کجای قصه قافیه را باختی
شنبه 29 مهر 1402 14:29
یه قصه دو نفره لحظه خداحافظی تموم نمیشه.نه لزوما. یه قصه یا قبلش تموم شده اونجایی که یکی یا هر دو یه جایی بریدن اما نشده که به زبونش بیارن، یا نتونستن یا دیگه اهمیت ندادن. یا بعدش تموم میشه. بعضی قصه ها تا روزها و سالها بعد از جدایی تو دل و ذهن آدما پیش میرن. اون قصه هایی که لحظه خدافظیشون اشتباهی بوده ،بدبیاری...
-
طاووسی در همسایگی
یکشنبه 16 مهر 1402 19:05
سیب خریدم که بپزم با عسل و زعفرون که صبح بریزم رو فرنچ تست. ولی همونجور رو ظرفشوییه. اولین باره دلم میخواد کاشکی یکی بود کار خونه ام رو میکرد. عین مونیکا تو فرندزم تو کار خونه. فقط هم برای خونه خودم. خونه بابام زیر کونمو به زور تمیز میکردم. دلیل هم داشتم. پشیمون هم نیستم حقیقتش. اما سر خونه خودم وسواس دارم. حتی هرگز...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 مهر 1402 21:54
چقدر صبوری، چقدر
-
خواب و بیداری
سهشنبه 11 مهر 1402 15:51
دیشب خواب نبودم که مادریزرگم اومد پیشم. ولی انقد هق هق زدم که رفت. نمیدونم چرا تو اون حال بد باید مادربزرگم رو برای خودم تجسم کنم. و همینه که میگم اون اومد. و من تجسمش نکردم. شب که خوابیدم باز خوابشو دیدم. تو خواب داشتم دنبال جای خلوتی میگشتم که برم دراز بکشم واسه همین رفتم خونه اش پای پله ها یادم اومد که خونه اش رو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 مهر 1402 11:15
تنم بوی لوسیون ضدآفتاب میده، دلم میخواد بنویسم از همه چیزایی که این روزا تو ذهن و زندگیم میگذره. اینجا نمیشه. شاید یه جای دیگه باز کردم و همه رو نوشتم. یه راه داره گذر از این حس خشم و تنفر و عصبانیت. از این حس قربانی بودن. بزرگتر بشی . و خوشحال تر بشی. تو بزرگ بشی اون چیزا و اون آدما کوچیک میشن برات.
-
A wasted life
جمعه 7 مهر 1402 20:34
It’s not because I haven’t done anything important in my life It’s because I’m losing it all
-
اینجوری هاست
شنبه 1 مهر 1402 10:53
مگه مردها از مردانگیشون برای پیشبرد کارها استفاده نمیکنن؟ چرا وقتی زنها از زنانگیشون استفاده کنن میشه غلط؟! اگه مردی از تن صداش بهره میبره که مدیر بودن خودش رو ثابت کنه هیچ غلط نیست که زنی برای رسیدن به هدفش سر کار عشوه گری کنه.
-
تو کجایی که الان دریا دلش تنگه ببینه ما دوتا رو با هم
جمعه 24 شهریور 1402 23:13