-
ها... این!
سهشنبه 8 فروردین 1402 18:15
میدونید کجاش سخته؟ اونجا که ما ناخودآگاه از اون کسی و چیزی که هستیم و داریم ، اما نمیخواهیم شون خیلی خیلی لذت میبریم و راضی هستیم و حال میکنیم. اینجوری بهتون بگم که برعکسه. برعکس اون چیزی هست که به خوردمون میدن تو کتابهای روانشناسی و ... . به ما میگن درد ما اینه که خودمون رو دوست نداریم، عزت نفس نداریم و برای همین...
-
بیزاریها
سهشنبه 8 فروردین 1402 12:24
به نظرم تو فارسی کلمه های تنفر و انزجار دوتا معنی متفاوت به خودشون گرفتن. تنفر از کسی یا چیزی بار احساسی سنگینی با خودش داره. یعنی تو میخوای سر به تن اون چیز یا کس نباشه یا شاید موضوع یا شخص مورد تنفر بهت ضربه بدی زده. اما انزجار فرق داره. انزجار به بیزاری نزدیکه. من به انزجار اعتبار میدم. تو میتونی از رفتاری منزجر...
-
این داستان: ...
یکشنبه 6 فروردین 1402 21:44
یه دورهای تو زندگیم افتادم تو قعر. معتاد نشدم یا نیفتادم به بی بندو باری. از نظر روانی به هم ریختم. خل شدم. تازه ارشدمو گرفته بودم و یکی دو سال برگشتم شهر خودمون. هر دری زدم که یه موقعیت خوب پیدا کنم نشد. تو خونه وضع خوبی نداشتم. از یه طرفی هم از یه رابطه بلند مدت سمی تازه اومده بودم بیرون. طرف اون آخراش دورم هم زد....
-
تا حالا اینجوری از خودم ناامید نشده بودم!
یکشنبه 6 فروردین 1402 03:17
اومدم میخوام بخوابم، یادم نمیاد سیفون رو کشیدم یا نه. همین امروز بود داشتم از پلهها بالا میومدم... یا دیروز بود؟ و فکر میکردم میخوام آدم بهتری باشم. حالا دغدغهام اینه آیا برم چک کنم توی توالت رو یا نه. معدهام میسوزه. و به خودم میخندم. و دلم واسه خودم می سوزه. ایندفعه نه جور دراماتیک توحسی. یه جور بد رقتبار ایضا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 فروردین 1402 22:16
یه هیولا هرگز یه فرشته به دنیا نمیاره نازنین.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 فروردین 1402 01:43
چقدر خواب لازمه که آدم عمرش رو فراموش کنه؟
-
Do not believe half truths
جمعه 4 فروردین 1402 01:13
Do not love half lovers Do not entertain half friends ... Do not live half a life and do not die a half death .... If you refuse then be clear about it for an ambiguous refusal is but a weak acceptance Do not accept half a solution Do not believe half truths Do not dream half a dream Do not fantasize about half hopes...
-
The wall
چهارشنبه 2 فروردین 1402 20:47
دیواری درون توست. روزی سنگریزهای، روزی آجری، روزی بلندای قامتی... فرو خواهد ریخت.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 اسفند 1401 20:16
انگار یکی روحمو گرفته تا میتونسته زده.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 اسفند 1401 00:24
شبیه مردن است. همانقدر ماورایی. اما مردن نیست.
-
خانهای واقعی
جمعه 26 اسفند 1401 11:29
موسیقی روزهای دور مثل خانه است. تو را میبرد به سرزمینی که برای توست. با دست خودت از اولین روز زندگیات ساخته ایاش. جایی که کسی نمیتواند تو را تهدید به نماندنات کند. جایی که کسی نمیتواند برای تو هیچ تعیین و تکلیفی کند. جایی که فرقی نمیکند خوشحالی خستهای یا غمزده. همیشه برای تو امنترین و ماندنیترین گوشهٔ دنیاست.
-
یادآوری
پنجشنبه 25 اسفند 1401 21:36
هیچوقت هیچوقت و هرگز توی حال و روز بدتون با کسی باب آشنایی باز نکنید. اینو من خیلی به چشم دیدم. بدترین آدما همون وقتا وارد زندگی آدم میشن.
-
در پاسخ به پیام برای اون پست شعر حافظ (مسلمانان مرا وقتی دلی بود...)
سهشنبه 23 اسفند 1401 16:14
قضیه این نیست که اون تنهایی از پسش برنمیاد، قضیه این نیست که اون میخواد آویزون تو بشه، قضیه این نیست که اگه تو نباشی دنیاش تموم میشه، نه هیچ طوری نمیشه اگر تو پیشش نباشی، چه بسا براش بهتر هم هست. قضیه به سادگی اینه که تو ازش جدایی اگه اونجا نباشی.
-
"There is no such thing as "unconditional
سهشنبه 23 اسفند 1401 15:04
یک چراغ راهنمایی در خیابان روبرویی از پنجره اتاق من پیداست. فقط وقتی سبز میشود که کسی بخواهد عبور کند.
-
قلب آدم میداند
سهشنبه 23 اسفند 1401 13:52
قلب آدم میداند. از همان لحظهٔ اول. مشکل این است که قرار است یک بار بشود... . و آن یک بار اولین و آخرین نیست. آن یک بار فقط آخرین است. دختر امروز روز دیگری است. تو آدم دیگری هستی. و کسی چه میداند که آیا دیروز تو گدایی بودهای یا شاهی. بچه که بودم فکر میکردم اصلا از کجا معلوم؟ از کجا معلوم من یک دقیقهٔ پیش آدمی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 اسفند 1401 12:26
مسلمانان مرا وقتی دلی بود که با وی گفتمی گر مشکلی بود
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 اسفند 1401 17:18
How can I say I'm not happy? I've been insanely happy all the time. But also madly sad... That's fuckin me!
-
«در دنیا همین طوطی را داشتم... جان شما... جان طوطی...»
پنجشنبه 18 اسفند 1401 02:15
افسوس که قلب من هنوز بالغ نیست. ای وای از این کودک شوخ و شنگ ، در بستر پر درد و پیر سینه ام اسیر. توگویی من هر چه دیده ام صاف به جناغ سینه ام خورده، قلبم آن جا، مثل پوست دستهام هنوز رنگ دنیا ندیده انگار. این دل از سر من از سر زندگی من از سر هر چیز و هر کسی توی زندگی کوفتی ام، از سر خود سرم زیادی است. این دل باید مال...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 اسفند 1401 17:26
امروز فکر میکردم هدایت اشتباه میکرده. حتی مرگ هم برای کسی که زندگی نکرده چاره نیست.
-
سر زلف بلوندت چینم... اینم...
چهارشنبه 3 اسفند 1401 13:46
من حدود صد درصد مطمئنم که موی خیلی روشن و بلوند به من نمیاد. اما بالاخره باید یه بار این کارو تو زندگیم انجام بدم یا نه؟ در اولین فرصت!
-
و اینگونه آمد
دوشنبه 1 اسفند 1401 22:14
اینکه حالا دیگه وقتی با ترانه ها همخوانی میکنم همه کلمه ها رو اشتباهی میگم نشونه پیر شدنه؟
-
خوداعترافی
سهشنبه 25 بهمن 1401 03:53
یه هنر دیگه اینه که بتونی خوبِ خودتو بیرون بکشی. بعد واسی نگاه کنی چه جوری اون خوبِ بیرون کشیده شده، از هر چی خوبشو برات بیرون میکشه. من اعتراف میکنم مهرورزی رو بلد نبودم. خوبی میکردم چون فکر میکردم درسته، نه چون درکی از مهرورزی داشتم. بی آزاریم فرق داشته چون رنج رو میفهمم و قلبم طاقت رنج دیگری رو نداره، اما این...
-
disappointed in Amy
سهشنبه 18 بهمن 1401 15:33
Amy says "If it were an Islamic nation, it would be Leonardstan" Big big lame mistake The big bang theory*
-
I see
دوشنبه 17 بهمن 1401 20:01
دختر مضطربم. و دارم پاستیل نوشابهای میجوم. تو رمان سمفونی مردگان بود فکر کنم که مامانه هر بار میگفت فلانتو بپوشون آدم از فلان میچاد. همه فلانها به کنار آدم واقعنی از گردن میچاد. گردن های خود را بپوشانید. میدونی با چشم بسته ادم نمیتونه به خوددوستی برسه. منظورم اینه که نمیشه هر گهی باشی و چشمت رو به رنگ قهوهایت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 بهمن 1401 01:21
!I'm one of those kinds of freaks
-
So many say keep quiet
یکشنبه 9 بهمن 1401 01:26
یه خانمی هست به اسم Kaz Hawkins . حیفه که شنیده نشه. حیفه که فقط ۵۱ هزار تا سابسکرایبر تو یوتیوب داره... آهنگ Surviving اش رو گوش بدید خودتون متوجه میشید.
-
مایلی تو فکر میکنی بشه خودتو بغل هم کنی؟
شنبه 8 بهمن 1401 01:54
وقتهایی هست که خواب بهتر نمیکنه. وقتهایی هست که چاره «فقط» بغله.
-
ازین چیزا
چهارشنبه 5 بهمن 1401 00:58
راز همه چیز عشقه و هنر اینکه بتونی اون بذر منجمد درونت رو بیرون بکشی گرمش کنی بکاریش بهش برسی و بزرگش کنی و تکثیرش بدی. وقتی دست تنهای تنهایی و از باغبونی هم چیزی نمیدونی
-
به نتها قسم
پنجشنبه 29 دی 1401 02:19
موسیقی است که می باوراندم به اینکه روحی آزادم. نه مجموعهای از دادهها و دستورها.
-
انسان در حال مرگ
چهارشنبه 25 آبان 1401 13:09
اینکه آدم لحظه مرگ چی رو آرزو کنه و چه حسی داشته باشه نسبت به زندگی از سر گذرونده اولا کاملا بستگی داره به مودش تو اون لحظه ، ثانیا چیز مهمی هم نیست کلا اونم چند لحظه و دقیقه است و اصلا چرا باید اعتباری داشته باشه.
-
برای تورقی اگر
سهشنبه 24 آبان 1401 16:04
امروز آروم و بارونیه، ماکارونی رو مدل ایرانی گذاشتم دم بکشه. فکر میکنم امروز روز آخر قشنگی میتونه باشه. روز میانه خوبی هم هست. روز اول؟ امروز اولین روز چی میتونه باشه آخه؟
-
freedom of the grief
یکشنبه 22 آبان 1401 15:12
Leave me some time for sorrow
-
مادر درون من
شنبه 21 آبان 1401 04:04
لابلای یادداشت هام اینو که برای مواظبت از خودم نوشتم پیدا میکنم: «فحش بده، غر بزن ، انقد نایس نباش»
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 آبان 1401 22:18
ایستادن مقابل این هجمه اگرچه سختترین کاره اما بزرگترین انگیزه هم هست. وقتایی که خودت کافی نیستی شور و عشق خودت کافی نیست، وقاحت این بیداد مجبورت میکنه...
-
بوی زندگی
پنجشنبه 19 آبان 1401 18:49
پنکیک موز پختم به همراه گل گاوزبون . و یه جوری مفتخرم که سزار هم هنگام فتح گال نبوده.
-
جاش بی آش!
چهارشنبه 18 آبان 1401 00:16
هر وقت دنبال خونه میگردم قبل از خونه خواستگار پیدا میکنم. از رو آگهی فیسبوک میان. اولش فکر میکنم واسه خونه پیام دادن بعد میبینم نه بابا واسه خودمه. امروز این یکی اومده نوشته ما با همدیگه تو فلان بار آشنا شدیم؟ تو دلم میگم کون ات لق از این ضایع تر pick_up line نبود بیای به ما بگی؟ پسره خوشگله و همین بغل گوشمه و به نظر...
-
از خسیسها بگریزید، از همه عنتر اونان
سهشنبه 17 آبان 1401 22:30
دارم به این آهنگه که میگه I want my kisses back from you گوش میدم و همزمان با دپرشن دیل متمدنانهای میکنم. هر بار هم این یارو این جملهشو تکرار میکنه (I want my kisses back from you) خندهام میگیره. فکر میکنم این دیگه چه سایکوی گدای اوسگولیه! دختره چه عنشانسی بوده...!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 آبان 1401 14:58
We are moles, my friend We are just moles, my friend Blind against the dark That's where we belong
-
با بیمه و مزایا
دوشنبه 16 آبان 1401 15:21
کاش میشد واسه دو سه روز اول پریود یکیو استخدام کرد بیاد به آدم محبت کنه. کارای آدمو انجام بده، ماچ کنه، انسانیت رو به نمایش بذاره، خریداتو بکنه بعد چیزای مقوی آماده کنه دستت بده، گوش شنوا و دست نوازشگر بشه. هی ازت بپرسه کاری نمیخوای برات کنم؟ این لازمه. این واقعا لازمه. شغل بسیار شریفی هم هست.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 آبان 1401 18:09
من برای عصر دیگری مناسب تر بودم. شاید زودتر شاید دیرتر.