-
مهمترین بخش این پست تخمهشه
پنجشنبه 12 آبان 1401 01:33
میدونی چی دلم میخواد؟ برم تو یه دورهمی نسبتا شلوغ شبانه ازونا که همه با هم حرف میزنن، و یه گوشه بشینم تخمه بشکونم ، کسی کاری به کارم نداشته باشه منم هیچی نگم به بقیه نگاه کنم و فقط شنونده چرت و پرتای جمع باشم. مهمونی بی ماجرا، آروم و بیخودی هی الکی کِش بیاد. اون وسطا خانم صابخونه وسط هیاهو بهم اشاره کنه و آروم بگه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 آبان 1401 21:31
«به کار بستن»
-
سفری به ماورا
چهارشنبه 11 آبان 1401 12:56
خواب دیدم هیچ چیز هیچ شی یا موقعیت یا انسانی دارای معنی نبود. یعنی نمیشد بهش هیچ گونه برچسبی زد. و کل دنیا در چنان آرامشی غوطه میخورد که تا یک ربع بعد از بیداری این آرامش هنوز تو بدن من جریان داشت. در واقع چیزی جدی گرفته نمیشد. همه چیز فقط بود و همین. توی خوابم اتفاق ها و آدم های متعددی بودن و از نظر بصری خواب متفاوتی...
-
من فقط داشتم یه اسپرسو میخوردم که کشید به «در رثای! ترکیهای ها»...
سهشنبه 10 آبان 1401 20:36
به نظر من بهترین مدل قهوه، مدل ترکیهای هاست. بهترین قهوه، ترکه. تو ایتالیا میگن خدا صبح رو به خاطر قهوه اش آفرید. اول قهوه رو آفرید، بعد آب رو... و از این دست کشتهمردگی برای قهوه. ولی هیچ مدل قهوهشون به نظر من به کیفیت قهوه ترک درنمیاد. ترکیهای ها تو موسیقی هم خوبن. منظورم موسیقی سنتیشون نیست. آهنگسازای مدرن خیلی...
-
تا به من چه رسد
یکشنبه 8 آبان 1401 02:24
همه خطای منست این که میرود برمن زدست خویشتنم تا به خویشتن چه رسد
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 آبان 1401 01:32
نمیدانم چند بار دیگر «خودم» باید شکستم بدهد تا دیگر باهاش نجنگم.
-
کشفیات
پنجشنبه 5 آبان 1401 23:13
به صورت بالقوه یعنی به شکل خام و آموزش نیافته و تنها با اتکا به پتانسیلهای ذهنی و جسمی ما تقریبا میتونیم همه رو همزمان دوست داشته باشیم. اما با توجه به شرایط و زمان به نفعمونه بالفعلمون یگانهخواه و رمانتیک باشه. بد هم نیست اصلا. مناسب هم هست.
-
همینقدر سانتیمانتال!
یکشنبه 1 آبان 1401 00:40
نوجوان که بودم باور داشتم اعتبار زندگی هر آدمی به بزرگی ماجراهایش است. و هر ماجرای بزرگی حتماً شامل دو ویژگی اساسی است: ۱-عشقی پرشور و طوفانی، ۲- تراژدی کوبنده سهمگینی. + بعدها جان کندم تا این لاطائلات را از مغزم بیرون کردم.
-
نصایح بعد از نیمه شب
شنبه 30 مهر 1401 02:48
شاید به نظر زردنویسی برسه اگر بگم باید با کسی رفت تو رابطه که خودش رو دوست داره و برای خودش احترام قائله. ولی زرد یا بنفش یا میخواد اصلا خردلی باشه در حقیقت ماجرا فرقی نمیکنه. آدمی که خودش رو دوست داره اولاً هرگز نمیره تو رابطه با کسی که دوستش نداره چون اینو بر خلاف منافع خودش میدونه، پس اگر با کسی هستی که خودش رو...
-
اصلأ خوب شد ؛)
جمعه 29 مهر 1401 03:05
یک و نیم یه شب خنک پاییزی ، سردرد خفیفی و بیخوابی... دلم به خیال هزار تا بیشه و دریا و آسمون میره و برمیگرده، فکرم ولی, یه گوشه خسته و بیخیال نشسته و شنگ و شوخی دلمو نگاه میکنه و کاری به کارش نداره... ساکت و رامه. با اینکه اهلش نیستم اما آهنگ «خوب شد» همایون شجریان رو گذاشتم. میگه: «راه امشب میبرد سویت مرا ، می کشد...
-
با فرزندان خود مهربانتر باشیم
سهشنبه 26 مهر 1401 19:46
شاید دیده باشید که اسمایی مثل نازنین زهرا و نازنین فاطمه رو چقد مسخره میکنن ملت. (یه بار یه کامنت دیدم با این مضمون که ترکیب نازنین زهرا مثل ترکیب نوتلا و کله پاچه است ! ) من کار ندارم به ترکیبش. به اندازه کافی ترتیب ترکیبش رو دادن. اما من به عنوان کسی که اسمم فقط نازنین خالی بوده یه اسم طولانی سه بخشی با رکورد نون در...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 مهر 1401 21:41
نه هیچ «باید»ی، نه هیچ «میخواهم»ی. همین که هست.
-
نقطه
پنجشنبه 21 مهر 1401 17:04
یک نقطه است. یک خط نیست که این طرف و اون طرف داشته باشه. هنوز به تصمیم من بستگی داره که بخوام بگم «از این نقطه به بعد یا قبل» یا بگم «حول محور این نقطه». سالهاست احتیاج دارم به یه تعطیلات طولانی. تنها چاره اش اینه که فراموشش کنم. به کلی فراموشش کنم.
-
Luke Kelly Raglan Road
چهارشنبه 20 مهر 1401 00:20
I saw the danger, yet I walked along the enchanted way And I said, let grief be a fallen leaf at the dawning of the day
-
کاش آب و هوا دست من بود
یکشنبه 17 مهر 1401 23:14
کاش تابستون یه مکان بود میشد بهش سفر کرد. میدونم میشه سفر کرد رفت فلوریدا یا یه مکان کوفتی دور دیگه. یه مکان ارزون نزدیک بود! بعد میشد دکمهٔ شب و روز هم داشت. صبح میرفتی و بلافاصله دکمهٔ شبش رو میزدی و تا هر وقت دلت خواست میموندی تو یه شب گرم تابستونی.
-
the fun of being with someone
یکشنبه 17 مهر 1401 19:22
من همیشه یکی را خواسته بودم که «ما و بقیه» شدن را بفهمد و بلد باشد. بقیه آدم ها، بقیه جهان، بقیه زمانها.
-
بیا ای همگناه من در این برزخ*
شنبه 16 مهر 1401 22:05
سوز اول پاییز، و تو تخت سوپ خوردن و بعدش چای هل خوردن و شمع روشن کردن و... اینجوری سرما رو میشه تحمل کرد (میدونم جورای دیگه هم میشه ولی بیاید دست رو دلای هم نذاریم). تاروندن دلتنگیها با پرت کردن عمدی حواس، و شعر خوندن و گشتن و گشتن میون شعرای اخوان ثالث دنبال یه شعر شاد و آخرش دل خوش کردن به همین: نمیخواهم ببیند...
-
کلاسیک باارزش
شنبه 16 مهر 1401 03:20
عالم بی عمل به چه ماند؟ به زنبور بی عسل
-
جاروبرقیت رو از برق کش
یکشنبه 3 مهر 1401 22:17
سرزنش کردن آدمها برای کاری که در حقتون میکنن یا حرفی که بهتون میزنن حماقته. نه از نظر کارکردی، یعنی نه صرفاً چون سودی نداره، بلکه ذاتأ توجیه ناپذیره. آدم ها صرفاً خودشون رو به نمایش میذارن. یا به بیانی، ابراز میکنند. اکثر وقتها خصومت شخصی ندارند. یعنی اگر هم دارند دلیلش خصومت داخلی درون خودشونه. شما خارج از محدوده...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 شهریور 1401 22:38
حرفهای خوب به من بگو. فقط حرفهای خوب به من بزن.
-
And bruising us
شنبه 26 شهریور 1401 14:50
نمیدونم تا حالا چندبار اون قسمت بیگ بنگ که شلدون توش L'Chaim رو میخونه رو شر کردم. خیلی. اما الان تو این هوای ابری آخر شهریور بازم میچسبه. یه چیز عجیبی تو این تیکه است که مسخرگی ش رو تو خودش حل میکنه. علاوه بر اینکه شلدون با اون صدای داغونش خیلی خوب میخونه اون لیریک رو شخصیت شلدون با یه کنتراست خیلی دل انگیزی نشسته.
-
بوس!
جمعه 25 شهریور 1401 14:52
آیا این توقع زیادیه که آدم بخواد اولین بوسهاش مثل تو فیلما باشه؟ +ترجیحاً در فضای باز؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 شهریور 1401 23:33
می دانید «امکان نوشتن توی آشپزخانه» در خودش تحقق یک عالم نیازهای اساسی و اولیه من را دارد.
-
صحیح است
سهشنبه 22 شهریور 1401 22:24
اینکه من دلم نمیخواد برم سایتای اداری حتی اگه برام منفعنی هم داشته باشن به نظرم یه موضوع غریزیه. خیلی ساده یعنی از اعماق وجود نمی خوام به دولت یا ارگانی آویزون باشم. + اینکه علاقهای به تموم کردن تزم ندارم چی؟!
-
بهتر نبود شاعر میگفت «اکه تو شاه خوبان بودی منظور گدایان نمیشدی عامو!»؟
یکشنبه 20 شهریور 1401 19:50
آیا منظور گدایان شدن اساسا شاه خوبان رو از مرتبهاش نمیندازه؟
-
لابد به دامن بی اعتنای نسیم روی پوست تنم
یکشنبه 20 شهریور 1401 19:48
اگر کور و کر بودم توی آن خاموشی به چی فکر میکردم؟
-
6:34
جمعه 18 شهریور 1401 21:09
احتیاج دارم چشمام رو ببندم و آزادانه و بی محدودیت، ساعتها با یکی حرف بزنم. از همه چی، هر چیز کوچیک یا بزرگ، عالی، معمولی یا سخیفی.
-
بدی اش این بود که آدم ها فقط یک بار می مردند و همین یک بار چه فاجعه دردناکی بود*
جمعه 11 شهریور 1401 23:05
یکی می آمد و میگفت یک زمانی وسط جیک جیک مستان تو، وسط سرانجام آن سفرت بعد از سال های سال، یکهو جایی میخوانی که معروفی مُرد. چقدر به نظر عجیب می رسید. میدانی زندگی هنوز بلد است جعبههای شگفت آور باز کند. بلد است داستان بسازد. بلد است... . *سمفونی مردگان
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 شهریور 1401 17:01
بستنی حصیری میخوام زعفرانی میهن
-
مدت هاست دیگه اهمیتی نمیدم
دوشنبه 31 مرداد 1401 14:07
صبح آفتابی به شدت روشن یکی از آخرین روزای آگوسته.تو دل گرمای دلپذیری نسیم خنکی میاد. به مرگ فکر میکنی. تصور اینکه کسی بتونه تو این صبح بمیره ممکن نیست. چقدر یکی باید از هم شکسته باشه که تو این آبی یکدست تنها ایده ای که به ذهنش میرسه مردن باشه. ... خوشحالی به شکل حقیرانه ای ساده است: خودت رو دوست داشته باش. همین.
-
نون حکیم
شنبه 29 مرداد 1401 20:54
حالا بعد از نیمه عمری چپ و چول دست کم به این واقف شده ام که شجاعت از دانایی فضیلت بالاتری است. دستکم برای خوشبختی فضیلت کارآمدتری است.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 مرداد 1401 18:44
از تغییر یا صرف نظر از کوچکترین عادت ذهنی شروع میشود.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 مرداد 1401 12:54
من تابستانی ابدی می خواهم. توی پیراهن نازک گلداری و کوچه های داغ بی هیاهویی.
-
ضررهای سودده
شنبه 14 خرداد 1401 18:17
میگن جلوی ضرر رو از هرجا بگیری منفعته، اما گاهی اگه زود جلوشو بگیری ممکنه هیچوقت نفهمی واقعا ضرر بوده، با این شک بمونی که اگه... که اگه فرصت میدادم اگه تلاش بیشتری میکردم... بعد منجر میشه به اینکه خودتو مقصر بدونی اون ماجرا فراموش بشه اما تو فکر کنی تویی که نتونستی و قابل نبودی... گاهی بهتره جلوی ضرر رو یه کم دیرتر...
-
آپشنی به نام شانه
پنجشنبه 4 فروردین 1401 20:37
تا حالا به شانه خودم دقت نکرده بودم. شانه ای است بس پسندیده.
-
همان بهتر که کودک نمیمانیم
یکشنبه 29 اسفند 1400 20:40
فکر کنم بخشی از بلوغ پذیرفتن و بخش بزرگتریش کنار اومدن و بخش مهم تریش به پنجه درانداختن با این موضوعه که دنیا هیچ هیچ هیچ عادلانه نیست.
-
اسبی در دشتی بدون مرز
سهشنبه 17 اسفند 1400 12:43
این جا و آن پر است از تحسین و تشویق آدم هایی که رویایی داشته اند و برایش جنگیده اند و خلاصه خودشان را سرتاپا وقف چیزی کرده اند. این فرهنگ حاکم این سال هاست. من اما خسته شده ام. از اینکه خودم را با هدف هایم تعریف کنم. از اینکه خودم را با میزان جان کندنم برای رسیدن به خواستههایم اندازه بگیرم. اصلا از اینکه خود کوفتیام...
-
من همه گریه هایم را قبل از فاجعه میکنم
شنبه 7 اسفند 1400 12:38
من قبل از فاجعه گریه هایم را می کنم. آنوقت مرا می بینی که مثل توده ابر سیاهی تو خالی دور میشوم . تو گویی همه آن شور دروغ شگفتی بوده است. فاجعه در من چند وعده زودتر می آید.
-
اختلال زیستی
دوشنبه 11 بهمن 1400 12:48
میدانی اشکالش کجاست؟ اینکه هوس زندگی داری. مثل دیابتیای که هوس کیک دارد. مثل کودک کم بهره ای که عزم نمره بیست میکند. مثل افلیجی که تشنه دویدن است. مثل پیرزنی که دلش برای فرزند از دست رفته اش پر میکشد.
-
طعم تصنیف
جمعه 24 دی 1400 12:51
همیشه فکر میکزدم اگر موسیقی نبود آدم تو ناامیدیهاش چه خاکی تو سر میکرد. یادم نبود شعر هست. تو امید و ناامیدی.