نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

بهارهای گذرنده

صبور بودن معنی خاصی نداره وقتی درون آدم ناآرامه.

تو این شرایط صبور بودن یعنی دهنتو ببند. تو خودت بریز سرکوب کن خجالت بکش. من اعتقادی به سلیطه گری یا ابرازهای هیستریانیک هم ندارم چون همیشه بعدش پشیمونیه. 

برای صبور بودن باید راه حل پیدا کرد . در اصل بهتره  قبل از رسیدن فاجعه بهش مجهز شد. در لحظه میتونه رفتن پیش دکتر و حتی قرص خوردن باشه. تخلیه شدید روانی تو خلوت باشه. اما نباید منتظر رسیدن فاجعه شد. 

یکم‌ مونده به هشت. باید پاشم تغذیه بذارم و‌ آماده بشم. 

خیلی وقته میخوام این وبلاگ رو ببندم یا به شدت محدودش کنم چون آدرسش رو‌ خیلی از ادمایی که شخصا میشناسنم دارن. نه که برام مهم باشه ولی کاملا راحت هم نیستم. هزار جور برداشت و حدس ‌و گمان اشتباه هم پیش میاد. 

بابت خواننده هایی که از خیلی قبل ناشناس میخوندن ناراحت میشم. ولی متاسفانه دنیا همینه. دیروز که گل ارکیده رو‌ گرفتم نتونستم بهش بگم همیشه مواظبش میمونم چون ممکنه از این کشور برم‌یه روزی . اونوقت چی؟ 

قلبم گرفت. دلم نمیخواد دیگه هیچ موجود زنده ای که تو زندگیم به من وابسته میشه رو ناامید کنم. اما مگه میشه؟ ارکیده باید خودش عاشق آفتاب و هوا باشه چه من باشم چه نباشم. من دنیا رو‌اینجوری دوست ندارم ولی همینه متاسفانه چه من بخوام چه نخوام همینه.