اومدم میخوام بخوابم، یادم نمیاد سیفون رو کشیدم یا نه. همین امروز بود داشتم از پلهها بالا میومدم... یا دیروز بود؟ و فکر میکردم میخوام آدم بهتری باشم. حالا دغدغهام اینه آیا برم چک کنم توی توالت رو یا نه.
معدهام میسوزه. و به خودم میخندم. و دلم واسه خودم می سوزه. ایندفعه نه جور دراماتیک توحسی. یه جور بد رقتبار ایضا خنده داری... . یه جور واقعیای. هر کدومتون الان هر حس بدی نسبت به خودتون دارید بذارید کنار لطفا. هر چی که می خواد باشه. مطمئن باشید هر چقدر هم شوت و ضایع و خاک توسر بوده باشید نسبت به الان من شاهاید! اصلا این خر بدبخت درونمو اصلا دیگه از دستش عصبانی هم نیستم میخوام بگیرم بغلش کنم انقد اوسکوله.