نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

حتی برای روزنامه تسلیتی نمیفرستیم

شاعر میگه مرنجان دلم را که این مرغ وحشی ز بامی که برخاست به مشکل نشیند

تا حالا نشده مرغ دل من از یه بامی برخیزه و یه بار دیگه برگرده بشینه، حتی به مشکل. هر وقت برخاسته ، برخاسته و تمام. تا حالا همیشه همینجوری بودم. مهری که از دلم کنده شد دیگه جوش نمیخوره. مخصوصا وقتی زیاد درد کشیده و سخت کنده شده. 

این بار نه خوابی دیدم نه هیچی. یهو به خودم اومدم دیدم پشت تلفن بلند دارم به دوستم میگم: «من که دیگه دوستش ندارم» بعدش چند روز هی برگشتم به دلم رو کردم ببینم جدی بود و دیدم اره. 

دیگر تمام شد.