نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

دنیا پر از چیزهای دیگر است

گاه چیزی را میخواهی و شدنی نیست. 

می خواهم ساده بنویسم. گاهی چیزی که میخواهی رسما وجود ندارد و اگر بخواهی به وجودش بیاوری عمری را از تو خواهد گرفت. بشود یا نشود. اما تو آن چیزی که "نیست" را میخواهی. و  چون آن چیز نیست تو هم جان می کنی انگار که بودن تو هم به بودن آن بسته باشد. 

می شود عمری جان کند. غصه خورد گریه کرد و هی به درگاه آسمانی پوچ رو کرد و زار زد. 

می شود هم چیز دیگری خواست. 


میخوام ماکارونی درست کنم چرب و قرمز. بابا زنگ زد. گفتم کجایی،  بالا پشت بوم بود. داشت چیزی رو درست میکرد. گفت اومدم این بالا به یادت افتادم. 

مرد زندگی منه.