لوازم آرایشم را میریزم توی کیسه. زیاد نیستند. گره میزنم شوت میکنم توی کارتون ته کمد. فقط یک رژ قرمز مخملی را جدا کرده ام. میگذارمش روی میز کنار عطرهام برای روزهایی که می خواهم توی خلوتم ادا دربیاورم و برقصم. توی آینه نگاه میکنم و برای خودم بوس میفرستم.
فرصت نیست. فرصت نیست و من می خواهم همهٔ دنیا را یکجا در آغوش کوچک خودم بکشم.