آنقدر احمق نیستم که همه چیز را به تو منحصر کنم. هیچ اولینی را. اولین بوسه یا اولین لرزش یا اولین بازی دیوانهواری. هیچ فیلم معرکهای. اسم خیلی خلاقانهای. یا حتی سفر به قشنگترین شهر دنیا را. من همه چیز را پیش از تو دیدهام، دانسته، شنیده یا بوسیدهام.
تو سر وقت نمیرسی. مثل دانشآموزی که نصف کلاس را از دست داده میآیی. من تو را گیج و منگ وسط کرده و نکردههام کشف میکنم. اما تو در تکراریترین تجربههای من منحصربهفردی. و این تو را کسی دیگرم میکند.