حس الانم مثل اون یکی دو دقیقه تموم شدن دردای پریودمه تو اون دوره ای که دو سه ساعت خیلی وحشتناک طول میکشیدن. بعد از دو سه ساعت شکنجه (بی اغراق) گریه و ناله و چنگ زدن به دیوار و کف زمین، تو یکی دو دقیقه درد آروم میشد. دقایق عجیبی بودن. میدونستی درد دیگه نیست اما هنوز اعتماد نداشتی، هنوز حتی حال خوبی هم نداشتی چون چیزی که از سر گذرونده بودی حقت نبود و رو زبونت نمیچرخید بگی شکر. فقط میخواستی اون بی دردی رو حس کنی تا بهش خو بگیری و خاطره درد رو مثل یه تیکه اشغال کثیف با کمترین تماس بندازی دور. حال نداشتی پاشی سرخوشانه زندگی رو جشن بگیری. دلت میخواست بخوابی و فراموش کنی.
یه همچین حسی دارم.