نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

غربت و گیر و گورهایش

بالاخره بعد از هزار سال با یه نسبتا رفیق قدیمی رفتیم بیرون. خوش گذشت تا قبل از اینکه شروع کنه همش راجع به رابطه حرف بزنه. دوست دختر … نه، اساسا زن زندگی می‌خواد . حتی اگه شروع نمیکرد که هی بخواد نظرات نسبتا محترمانه اش راجع به رابطه رو تو مغز من فرو کنه شاید یه احتمالی یه کورسوی امیدی بود بخوام بهش از اون نظرم فکر کنم. اما حالا فقط امیدوارم دوستیه بمونه. که بعیده. 

راستش اصلا به درک. زن می‌خواد و دوستی نمیخواد که نمیخواد. دو ساله بی دوست نمردم. از الان به بعدش هم نمیمیرم.