نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

امروز روز خیلی سنگینی بود. 

اصلا مطمئن نیستم فردا بهتر باشه. 

راستش اینه که هیچ امیدی ندارم. بی امید جلو میرم. فقط میدونم باید جلو برم. هر جوری که هستم. و دیگه امیدی ندارم که درست میشه. میدونم شاید هیچ وقت نشه. ولی دارم هرکار میتونم رو‌ میکنم. و دمم گرم. با اینکه یه لحظه هایی آبی تیره رنگ کف دریا رو تصور میکنم و نمیترسم. 


به آدم ها دروغ نگید. همه سطحی نیستن. بعضیا به بودن دروغین شما جوری دل میبندن که انگار پدر و مادر گمشده واقعیشون رو پیدا کردن.