نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

می دانید «امکان نوشتن توی آشپزخانه» در خودش تحقق یک عالم نیازهای اساسی و اولیه من را دارد. 

شب بماند

اصلاً خدا شب را قرار داد که آدم خل تویش چراغ روشن کند بعد راه بیفتد و در یک‌درمیان نور و تاریکی قدم بزند. 


روز آخر

آن سوال تکراری را می پرسند اگر امروز روز آخر بود چه کار می کردی.

شاید سه چهار تا نامه برای سه چهار نفر می نوشتم  شاید هم نه...و بعد با اولین پرواز میرفتم ساحل تمیزی توی جنوب و بقیه روزم را کالاماری و هشت پا میخوردم، به صدای دریا گوش میدادم و آفتاب میگرفتم. 


یک لیست دُم‌بریده

چنین پستی را چندسال پیش توی وبلاگ دیگری نوشته بودم، خیلی گشتم پیدایش کنم اما نشد خلاصه امشب دیدم حوصله اش را دارم دوباره بنویسمش، 

من بیشتر چیزهای دنیا را دوست دارم، یعنی اگر از من بپرسند چی را خیلی دوست داری توی این دنیا، احتمالا مجبور می شوم چندتا چیز را ردیف کنم بگویم به جز این چندقلم همه چیز را. اما خب حتماً میان این همه چیز تعدادی زودتر به ذهنم می رسند و لااقل فعلاً بیشتر کیفورم می کنند، این لیستِ البته به دلایلی ناکاملِ من است:

  • همه ی بوهای خوب
  • باریدن برف
  •  شمع ها
  • فروشگاه های بزرگ 
  • وقتی نگاه میکنی میبینی ساعت 20:20 است 
  • رادیوهای ایتالیا 
  • لغتنامه فارسی به فارسی 
  • وقتی مامانم هوس کرانچی می کند
  • رقص
  • بازی و خندیدن یک عالمه بچه
  • گربه های سیاه
  • وقتی توی اتوبوس به یکی لبخند میزنم، جواب لبخندم را میدهد، بعد دوباره من لبخند میزنم بعد لبخندش گشادتر میشود بعد باز لبخند میزنم و هردوتا خیره به هم میزنیم زیر خنده (و همچنین آن دفعه ای که توی ترافیک به دختر توی ماشین بغلی لبخند زدم و خندید و یکهو دستش را از پنجره دراورد و برایم آهسته، بزرگ و بلند مثل توی فیلم ها تکان داد و من توی رودربایستیِ آنهمه سپاسگزاری، بغض کردم)
  • بوی قهوه 
  • سیدخندان 
  • آسمانِ حرف گوش کن
  • کنجد برشته
  • آن خانه هایی که از جلویشان رد میشوی چراغشان روشن می شود
  • پسرها وقتی هول میشوند
  • رعدوبرق 
  • تمام قد رفتن زیر پتو و خود را به مردن زدن
  • اتوبوس بی آر تیِ خلوت توی شب
  • خواب های واقعی
  • شما که داری این پست را می خوانی
  • از باشگاه برگشتن
  • خب البته که شعرهای رمانتیک و... 
  • و...
  • و...

peace

 از چیزهای خوب زندگی چیست؟

سر شب. آن قرص ژله ای خوشگله را بخوری، همه ی چراغ های خانه را، زرد و سفید روشن کنی، کش موهایت را دربیاوری و بروی گوشه ی تخت زیر پتو کز کنی هدفونت را توی گوشت بگذاری و ترانه ی مورد علاقه ی بچگی ات را گوش بدهی. و احساس کنی توی امن ترین نقطه ی تمام عالم هستی قرار داری. 

In Bruges

چند شب پیش In Bruges  رو دیدم. حرف نداشت. 





دلم میخواست اسکرین شاتای بیشتری میذاشتم، و البته موسیقیش رو که درجه یکه. محصول 2008 هستش و من از جاماندگان بودم.
   ضمنا من جوونی هام فکر میکردم از رالف فاینس خوشم نمیاد. جوونیه و جهالت دیگه!