نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

What I can not forget about you is the moon smiling at me on the beach

دیشب خواب ف رو دیدم. بغل کرده بود منو و خوب و خوش بودیم حرف میزدیم و نوازشم میکرد. دیدی وقتی صبح از خواب خوشی پامیشی واقعیت تو صورتت تف میشه چه حال بدیه؟ اما چشمامو که باز کردم و فهمیدم خواب بوده هیچ ناراحت نشدم. حالم هنوز خوب بود. اینجوری بودم که خوابشم خوب بود. من عاشقش نشده بودم ولی از تموم شدنش خیلی ناراحت شدم. ناراحت هستم. حتی نمی‌دونم که اصلا چقدر برای من خوب بود.  ولی اشتباه کردم اشتباه کردیم . من شاید بیشتر. واقعا امیدوارم خوب و خوش باشه و یه آدم خیلی خوب سرراهش بیاد. چون دیگه امیدوار نیستم به من برگرده. 


One day all alone

بعضی وقتا تو زندگیم دقیقا بدترینش بدترین چیزی که میتونستم تصور کنم پیش اومده. و همین به شدت باعث تعجبم شده چون نرمالش اینه که نه اون خیلی خوبه بشه نه اون افتضاحه. به این میگن تودهنی خوردن از زندگی. 

چطور میشه یه آدم اینهمه قوی باشه ؟ به طور کلی میگم. نه که خودمو بخوام برا شما دوتا سه تا خواننده احتمالا گذری چیز خاصی تصویر کنم. خدا مگه ما رو از چی خلق کرده که انقد میتونیم؟ چطور من هنوز سرپام؟ مگه روح من از چیه؟ 

این روزا یادم نمیرن. 

این روزا با این قیافه فریبنده شون. با تموم زهری که تو دلشونه،

آدم هایی که نبودن. میدونی نبودن آدما بیشتر از بودنشون فراموش نشدنیه؟ 

اندر وصف آن عده ی معدودی که چس نمیشوند

خیلی خیلی یه زن باید خوش شانس باشه که بدون ترس بتونه به مرد تو زندگیش مستقیم بگه خیلی خوش شانسه که اونو داره. 

من از «از دست دادن» نترسیدم.


و این بزرگ‌ترین فضیلت من بود.

تو تنها نیستی

در اندرون من خسته دل ندانم کیست

یک لحظه است. بارقه ای از حالی به غایت خوش. و گرچه خوب میدانی به زودی می بازی اش به روزمرگی سرتاسر دروغینی، بیهوده می کوشی تا چاره ای بیابی شاید بماند… 

نوشته ای، شاید نوشته ای گذرگاهی شود به آن حال عجیب.