نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

سر زلف بلوندت چینم... اینم...

من حدود صد درصد مطمئنم که موی خیلی روشن و بلوند به من نمیاد. اما بالاخره باید یه بار این کارو تو زندگیم انجام بدم یا نه؟ 

در اولین فرصت!


در طلبش متلهف بود و پویان و مترصد و جویان

گیجم این روزها. مترصد فرصتی که به خود بیایم. (خوشم می آید از این مترصد. یاد داستان‌های دهه بیست و سی شمسی می‌اندازدم که توی دهه هفتاد می‌خواندمشان. گرچه بیشتر توی متون کلاسیک پیدایش است)


*عنوان از گلستان 

و اینگونه روی تن و روانمان لکه می‌افتد.

ما آدم‌ها مرضی داریم به نام و توضیحِ «سر زخم را کندن». این کار را هم فیزیکی و هم روانی و هم اجتماعی انجام می‌دهیم. 

من با خودم فرق دارم

فرق می‌کنیم. با خود دیروزمان. با خود همین صبح‌مان. با خود یک ساعت پیش‌مان. 


خانم م میگفت همیشه حتما تحت هرشرایطی عنوان بزن!

خودم را به ایستگاه ها می سپارم. شالم را باد می برد. سی تا خیابان را زیرپا میگذارم تا دفترم را پیدا کنم. برمیگردم دفتر به بغل روی دیوار سایه هایم را میبینم: هرقدر لوند و زیبا، همانقدر مصمم و قوی. یک دیوار و این همه ملکه ی بی کم و کاست! 

این ها همه بازتاب پیکر زنی است که توی ایستگاه ها جامانده،  شالش را باد برده، پاهایش تاول زده و دست آخر به این نتیجه رسیده که: یک دفتر واقعاً این همه دوردور نداشت! 

کرگدن بنفش مخملی، یادداشت صدم

من خودم را چه شکلی می بینم؟ شکل یک کرگدن بنفش مخملی، با یک جفت چشم قهوه ای کاملا بی ربط.

این خواب هم تمام می شود. 

بیدار می شوم و می بینم عجب! 

گاهی حس می کنم بخار آبم یک جایی توی آسمان سرگردان. از دورها مرا شکل ابری گیج می بینند که معلوم نیست چرا باران نمی شود. هر کسی جوری که دوست دارد می بیندم. یکی شکل یک بوته ی هویچ، یکی شکل یک ویولون یکی شکل یک گربه ماهی.و  من تنها چیزی که حس می کنم تبخیر و بی وزنی است.