نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

قرارهای بیهوده

باید یاد بگیری گاه آدمهایی می ایند توی زندگی ات که دروغ می گویند، دلشان از قبل پر است از هر گهی که توی زندگی شان خورده اند، بعد می نشینند روبروی تو و همه اش را  بالا می آورند روی میزی که میانتان در روز قرارتان است. باید یاد بگیری که دستت را روی آن میز نگذاری. عقب بکشی. دستت را جلوی دهانت بگذاری و نگاه نکنی. و باید بدانی که آن میز ربطی به تو ندارد.باید بدانی هستند ادمهایی که دروغ می گویند. حتی با صاف و ساده و مسخره ترین قیافه ها. باید یاد بگیری که از پشت آن میزها بی دلخوری بلند شوی، هرچند تو دعوت نکرده اما صورتحساب را پرداخت کرده باشی. باید یاد بگیری قبل از اینکه فضاحت  آن دلقک ها به تو بپاشد آن میزها را ترک کنی و دلخور نباشی.

باید یاد بگیری که جایی میز بی دروغی با یک رومیزی سفید و تمیز و کسی با قیافه ای نه چندان صاف و ساده منتظر توست و نمی شود که شما از جای دیگر دلخور، سر آن میز بنشینید.

فرم و محتوا


 

این وبلاگ انگار فرم گرفته...
وقتی چیزی فرم خاصی می گیرد سخت است بخواهی ماهیت درونش را عوض کنی، مثلا فرض کن توی گیلاس خیلی خوشگلی دوغ بریزی یا مثلا یک پیرمرد کت و شلواری شیک و پیک و نحیف و مظلوم را بگذاری روی موتور قراضه و قرضی یک یاروی  بدهکار دزدی، حالا هرچقدر هم پیرمرده خودش آدم باحالی باشد!
می دانی چه می خواهم بگویم؟

بی ار تی


من عاشق بی ار تی هستم. شب باشد، خلوت باشد، توی گوشم موزیک باشد، کنار پنجره باشم. به چراغ های شیرینی فروشی سر خیابانمان چشم بدوزم و پیاده نشوم. ایستگاه من را رد کند. هی برود. هی برود. ته خط دوباره اتوبوس برگشت را سوار شوم و به این فکر نکنم که این رفتن است یا برگشتن.

زر و سکوت


 

آنهایی که حقیقت را دریافته اند سکوت می کنند
و انهایی هم که چیزی نمی دانند هی زر زیادی می زنند
و بعضی ها هم هستند که حقیقت را دریافته اند اما ترجیح می دهند همچنان زر بزنند این ها یا ترسو اند یا به حقیقت دیگری پی برده اند انهم اینکه: گور بابای حقیقتی که بشاشد بهمان بگذار زرمان را بزنیم
!

مستعد الهی


من؟ من یه کار و یه زندگی ساده میخواستم، یه گوشه ی امن و آزاد. و دیگر هیچ! فقط عصرا و غروبایی رو میخواستم که تو بسترشون بتونم مال خودم باشم... اما دنیا اینو برای من نمیخواد،  دنیا میخواد من سختی و خسران و حرمان!  رو تجربه‌ کنم و تلاش کنم و به زور، استعدادهای الهی که در من اشتباها به ودیعه گذاشته شده رو از کون خودم بکشم بیرون!