نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

الکی جات


کلید برق اتاق من درست بالای تختمه ، شبا همین طور که چشمام خسته میشه پامو میکشم سمتش و انگشت شست پام در حرکتی کاملا عشقولانه لب کلیدبرقو میبوسه و دم گوشش میگه شب بخیر 

اما فردا صبح دستم با تلخی و کدورت می پره به کلید بیچاره   و با چهار انگشت تو پهلوش میزنه: هوی صبح شده! و اون بیچاره هم یهو چشماشو چهارتا میکنه و برق از سه فازش میپره... دلش میشکنه اما تا شب به امید بوس انگشت شست پام صبوری میکنه...

این بود قصه ی امشب...

خیلی هم لوس خیلی هم الکی


طرحی نو

اصلا می دانی چیست؟

بیا تا گل برافشانیم و می هم که نداریم کمی دلستر در ساغر می اندازیم

فلک را سقف بکشافیم و طرحی نو دراندازیم

اگر غم لشگر انگیزد... خودمون تنهایی بنیادش را هم نتوانستیم براندازیم لااقل یک کمی دورش می کنیم دو تا پخه می کنیم کمی بترسد.

یک روزی سالها بعد برمیگردیم به خودمان می بالیم، قول می دهم