نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

الکی جات


کلید برق اتاق من درست بالای تختمه ، شبا همین طور که چشمام خسته میشه پامو میکشم سمتش و انگشت شست پام در حرکتی کاملا عشقولانه لب کلیدبرقو میبوسه و دم گوشش میگه شب بخیر 

اما فردا صبح دستم با تلخی و کدورت می پره به کلید بیچاره   و با چهار انگشت تو پهلوش میزنه: هوی صبح شده! و اون بیچاره هم یهو چشماشو چهارتا میکنه و برق از سه فازش میپره... دلش میشکنه اما تا شب به امید بوس انگشت شست پام صبوری میکنه...

این بود قصه ی امشب...

خیلی هم لوس خیلی هم الکی