نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

تا حالا اینجوری از خودم ناامید نشده بودم!

اومدم میخوام بخوابم، یادم نمیاد سیفون رو کشیدم یا نه. همین امروز بود داشتم از پله‌ها بالا میومدم... یا دیروز بود؟ و فکر می‌کردم می‌خوام آدم بهتری باشم. حالا دغدغه‌ام اینه آیا برم چک کنم توی توالت رو یا نه. 

معده‌ام میسوزه. و به خودم می‌خندم. و دلم واسه خودم می سوزه. ایندفعه نه جور دراماتیک توحسی. یه جور بد رقت‌بار ایضا خنده داری... . یه جور واقعی‌ای. هر کدومتون الان هر حس بدی نسبت به خودتون دارید بذارید کنار لطفا. هر چی که می خواد باشه. مطمئن باشید هر چقدر هم شوت و ضایع و خاک توسر بوده باشید نسبت به الان من شاه‌اید! اصلا این خر بدبخت درونمو اصلا دیگه از دستش عصبانی هم نیستم میخوام بگیرم بغلش کنم انقد اوسکوله. 




یادآوری

هیچوقت هیچوقت و هرگز توی حال و روز بدتون با کسی باب آشنایی باز نکنید. اینو من خیلی به چشم دیدم. بدترین آدما همون وقتا وارد زندگی آدم میشن. 


نصایح بعد از نیمه شب

شاید به نظر زردنویسی برسه اگر بگم باید با کسی رفت تو رابطه که خودش رو دوست داره و برای خودش احترام قائله. ولی زرد یا بنفش یا میخواد اصلا خردلی باشه در حقیقت ماجرا فرقی نمیکنه. آدمی که خودش رو دوست داره اولاً هرگز نمیره تو رابطه با کسی که دوستش نداره چون اینو بر خلاف منافع خودش میدونه، پس اگر با کسی هستی که خودش رو دوست داره مطمئنی که تو رو هم دوست داره که باهات مونده،  چون این آدم در حق خودش و دلش ظلم نمی‌کنه. ثانیاً، آدمی که خودش رو دوست داره بهترین ها رو برای خودش میخواد، مادی و معنوی، توی رابطه با این آدم تو وارد یه زندگی این سبکی میشی. حرف خوب می‌شنوی، جای خوب میری، تایمت رو خوب میگذرونی، آدم باکیفیت تن به بی کیفیتی نمی‌ده.

بنابراین از من می‌شنوید دنبال کسی نباشید که دوستتون داشته باشه، اونی که خودشو دوست داره گارانتیه. 


کلاسیک باارزش


عالم بی عمل به چه ماند؟  به زنبور بی عسل


جاروبرقیت رو از برق کش


سرزنش کردن آدمها برای کاری که در حقتون میکنن یا حرفی که بهتون میزنن حماقته. نه از نظر کارکردی، یعنی نه صرفاً چون سودی نداره، بلکه ذاتأ توجیه ناپذیره. آدم ها صرفاً خودشون رو به نمایش میذارن. یا به بیانی،  ابراز می‌کنند. اکثر وقتها خصومت شخصی ندارند. یعنی اگر هم دارند دلیلش خصومت داخلی درون خودشونه. شما خارج از محدوده تصمیمات اونها هستید. چه بسا بیشتر وقت ها بهترین خودشون رو هم به نمایش میذارن. وقتی مثلا توی رابطه کسی بهت دروغ میگه تو با یه دروغگو سروکار داری چه توقعی داری؟ کنار تو تبدیل بشه به مجسمه ی راستی و درستی؟ مگه جنابعالی کی باشی؟ 

یا اگه کسی یه بار یه روزی عاشق بوده و انقد یبوسته که نمیتونه عن و گه گذشته اش رو دفع کنه و آزاد بشه و این بار بهتر از قبل عشق بورزه، تو چرا به خودت میگیری؟ ضعف از تو نیست، ایرادی هم به اون نیست که انقد مریضه که نمیتونه دسته گل به این تازگی رو بو کنه!  

پس مشکل کجاست؟ عزیزم مشکل تویی که جاروبرقی و آشغال جمع کنی. 

نون حکیم


حالا بعد از نیمه عمری چپ و چول دست کم به این واقف شده ام که شجاعت از دانایی فضیلت بالاتری است.  دستکم برای خوشبختی فضیلت کارآمدتری است.



ضررهای سودده

میگن جلوی ضرر رو از هرجا بگیری منفعته، اما گاهی اگه زود جلوشو بگیری ممکنه هیچوقت نفهمی واقعا ضرر بوده، با این شک بمونی که اگه... که اگه فرصت میدادم اگه تلاش بیشتری میکردم... بعد منجر میشه به اینکه خودتو مقصر بدونی اون ماجرا فراموش بشه اما تو فکر کنی تویی که نتونستی و قابل نبودی... گاهی بهتره جلوی ضرر رو یه کم دیرتر گرفت، نفعش تو اینه که حسابت با خودت پاک میشه، بقیه راه رو آرام و آزاد میری. 


چه بدانم

دارم به این نتیجه میرسم (اینداکتیولی پس از عمری) که ظاهر ساده آدم ها با ریاکاری شان نسبت مستقیم دارد.

little beautiful arguments

The internal argument smuggles across the external one...


لابد حالا اگر مردم خیلی هم در پوچی نمرده‌ام!

دلم می خواد براتون بنویسم. بگم حالم خوب شده بعد از چند وقت. ولی به نظرم خیلی لوس میاد گزارش دقیقه به دقیقه احوالات دادن. 

چند روز پیش یه چی نوشتم براتون (آره هی براتون هی براتون!) اما منتشر نکردم. ترسیدم حال موقتی مسخره‌ای باشه. شعاری و بی پایه و اساس. 

اما حالا می‌بینم نه نبوده. 


این بود:

«اگر منو خوندید تا اینجا. اگر یک در هزار فکر کردید چیز به دردبخوری خوندید تا حالا از من. همه‌اش رو می‌تونم پس بگیرم و به جاش این چند خطو بهتون ببخشم و اگر دیگه هرگز منو نخوندید برام مهم نخواهد بود:

سرخوردگی‌هاتونو در آغوش بکشید. هیچ چیزبه اندازه اونا برای روح آدم خوب نیست. هیچ چیز  اندازه اونا آدم رو آزاد نمی‌کنه. شکست بزرگترین موهبتیه که به انسان بخشیده میشه، توسط خودش و دنیای اطرافش. هربار شکست آدم رو به لایه عمیق‌تری از درونش می‌بره. هر بار شکست بند دیگه‌ای از درون آدم  رو پاره می‌کنه و تعریف بهتری از آدم به خودش میده.»


I don't need to fulfill the highest expression of myself

Oprah you're wrong. I don't need to fulfill the highest expression of myself. sometimes I simply can't express myself and that's ok. sometimes I even can't use the right words or the right grammar or the right attitude and I can't communicate with the world outside, and guess what! "Right" here means what belongs to me or what is part of me. Sometimes I even can't introduce me cause i can't find any dictionary for my very own language.

You said you heard from Obama form Bush from heroes and from housewives, from victims and perpetrators of crimes. and even from Beyonce "in all her Beyonce-ness" after their interviews that: "Was that okay?" which means  Did you hear me? Did you see me? Did what I said mean anything to you?. And your solution is to try to fulfilling their truest and highest expression of themselves. Expression? aren't you stuck in a vicious circle?


Self-control

یه سری چیزا هستن هزاربار می‌خوای تمومشون کنی.

یه سری چیزام هستن هزار بار می‌خوای شروعشون کنی.

اولی‌ها هیچ‌وقت تموم نمی‌شن. 

دومی‌ها هیچ‌وقت شروع نمی‌شن. 

 وقتی که این چهارستون سفت و سخت پایین بریزه وقتیه که می‌تونی ادعا کنی آقا یا خانم خودتی.


مسائل حل‌شدنی

قبلاً گفته بودم حتماً. بقیه هم هزاربار گفته‌اند:

داروی اضطراب نه توی داروخانه است نه توی مطب روانپزشک نه توی شعرهای خیام. 

توی کون مبارک خودتان است. 

بله درست همانجاست.

هر وقت آن لامصب را تکان دادی و آن کارهای نکرده را کردی از خودت راضی خواهی بود. غصهُ چیزی را نخواهی خورد. دلشورهُ چیزی را هم نخواهی داشت. به همین سادگی. حتی اگر هیچ نتیجه‌ای هم عایدت نشود تهش  آسوده و حق‌به‌جانب شانه بالا می‌اندازی که:  من زور خودم را زدم، کون خودم را هم پاره کردم، بقیه‌اش ک..ن لق شما!

dialogo

- non posso passare 

- son cazzi tuoi, perché non hai coglione di confrontarti con la gente 


تجربیات

هرگز منتظر خبر خوب نمونید. منتظر خبر بدم نمونید. کلا منتظر نمونید. درستش اینه.

به چپ مبارک بگیرید آنچه که نمیرود رو، و آنچه که میرود رو بهش بچسبید و باهاش برید. در غیر اینصورت چشاتونو وا می کنید میبینید هرگز تو اون دفتر فانتزی خوشگله چیزی ننوشتید، هرگز از اون عطر گرونه نزدید، هرگز تو اون مغازه شیکه نرفتید،  هرگز اون کتاب قطوره رو باز نکردید. فقط هی منتظر موندید هی منتظر موندید هی منتظر موندید. میخواید زندگی کنید؟ منتظر هیچ خبری نمونید.