نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

سفرهایی تو را در کوچه‌هاشان خواب می‌دیدند، تو را آن روزهای دور این مرغ‌های دریایی به هم تبریک گفتند...*

چیزی که بیشتر از همه تو این کشور زجرم میده اینه که هیچوقت نمی‌دونم چیزی که گفتم چطور به نظر اومده. نمی‌دونم که، هیچوقت تو کشور خودمونم نمی‌دونیم. منظورم اینه اینجا معیاری ندارم. تو کشور خود آدم تجربه‌های قبلی، تربیت و خلاصه فرهنگ اموخته شده یه خط‌کش همچین کج و کوله‌ای به هرحال دستت میده. اینجا انگار یه سنگریزه رو میندازی تو دریایی که نمی‌دونی تهش کجاس سرش کجاست عمقش چقده. 

فکر می کنم یه چالش بزرگم همینه که با این موضوع کنار بیام. چون انرژی روانی‌ای که ازم می‌گیره نگفتنیه. برای حل این موضوع البته باید یه پله برم عقب. شایدم دوتا. 


*عنوان دخل و تصرفی در شعر سهراب سپهریه


به خانه من اگر آمدی

برای من اما ای مهربان!

چند شمع و شبی ابدی 



ولی خانم شما برقصین!

سخن از پچ‌پچ ترسانی در ظلمت نیست.

اما سخن از روز و پنجره‌های باز و هوای تازه و فلان هم نیست و همچنین تولد و تکامل و غرور. اما خب شما به چمنزار بیا


شعر و زندگی

_ قایقی می سازم _*

خواهم انداخت به آب 

دور خواهم شد از این خاک غریب

که در آن هیچکسی نیست که در بیشه ی عشق 

قهرمانان را بیدار کند

...

دور باید شد دور

مرد آن شهر اساطیر نداشت 

زن آن شهر به سرشاری یک خوشه ی انگور نبود

_ هیچ آیینه تالاری سرخوشی ها را دیدار نکرد _*

چاله آبی حتی مشعلی را ننمود

...

پشت دریاها شهری است

که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است


ستاره ها قسمتای دست کاری شده ان 

و خب هر کی هر چی میخواد پشت سر سهراب بگه، من هم قبولش دارم هم دوسش دارم 



دلم گرفته است

دلم گرفته است

دلم گرفته است

به ایوان می روم 

و انگشتانم را بر تن سرد غروب می کشم

کسی مرا به دریا معرفی نخواهد کرد

کسی مرا به آفتابی موج ها نخواهد برد


فروغ بود با دخل و تصرف های بی ریخت شخصی!

هایده میخونه: تو ای ساغر هستی به کامم ننشستی.... در بزم من شکسته ای در کام او نشسته ای، نوشی تو بر سنگین دلان، زهری به کام خستگان.

منم شیر و دارچین میخورم.

به اندازه ی همین ترانه دلم گرفته. نه! بیشتر. بیشتر. بیشتر.


امروز کارتون Home رو گذاشتم رفتم زیر پتو و زل زده بودم به قیافه مسخره Oh (کاراکتر اصلی داستان) و امیدوار بودم با وجود صدای جیم پارسونز به هرحال سرحالم بیاره. خوابم برد.


برف خوب

دیدید بعضی وقتا هست که آدم نمی دونه چه مرگشه، الان همون مرگمه.

امروز یه کلمه اشتباهی به شاگردم یاد دادم. تقصیر من نیست! به منم از اول همونجوری اشتباهی یاد داده بودن. رفته مرکز مخم نشسته، تکونم نمی خوره! اونقدم مهم نیست که جلسه بعد بخوام اصلاحش کنم. کسی هم واسه من اصلاحش نکرد. بعدا خودم فهمیدم غلط بوده! اما امروز زور اون غلطی که یادم داده بودن به اون درستی که خودم یاد گرفته بودم چربید! می بینی؟ اون مرکز نشسته هیچ! دورم بر میداره!

...

لیدی گاگا به دادم میرسه شروع کرده میخونه:

You're giving me a million reasons to let you go

You're giving me a million reasons to quit the show

You're givin me a million reasons

Give me a million reasons

Givin me a million reasons...

دیشب خواب برف می دیدم. برف زیاد. برف خوب. برف سفید. داشتم یه عالمه لباس می پوشیدم، دو تا شلوار، دو تا سه تا بلوز زیر پالتو، کلاه، دستکش، جوراب پشمی. کفش گرم و محکم. میخواستم برم تو برفا. برفای زیاد، برفای خوب، برفای سفید. پر از شوق بودم، پر از خوشحالی.


زندگی "دود" قطاری است که در "قلب" پلی می پیچد

ایوون

ایوونم درد منو دیگه دوا نمی کنه!