نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

شعر و زندگی

_ قایقی می سازم _*

خواهم انداخت به آب 

دور خواهم شد از این خاک غریب

که در آن هیچکسی نیست که در بیشه ی عشق 

قهرمانان را بیدار کند

...

دور باید شد دور

مرد آن شهر اساطیر نداشت 

زن آن شهر به سرشاری یک خوشه ی انگور نبود

_ هیچ آیینه تالاری سرخوشی ها را دیدار نکرد _*

چاله آبی حتی مشعلی را ننمود

...

پشت دریاها شهری است

که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است


ستاره ها قسمتای دست کاری شده ان 

و خب هر کی هر چی میخواد پشت سر سهراب بگه، من هم قبولش دارم هم دوسش دارم