نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

حرف‌های خوب به من بگو. فقط حرف‌های خوب به من بزن. 

And bruising us

نمی‌دونم تا حالا چندبار اون قسمت بیگ بنگ  که شلدون توش L'Chaim رو میخونه  رو شر کردم. خیلی. اما الان تو این هوای ابری آخر شهریور بازم میچسبه. یه چیز عجیبی تو این تیکه است که مسخرگی ش  رو تو خودش حل می‌کنه. علاوه بر اینکه شلدون با اون صدای داغونش خیلی خوب میخونه اون لیریک رو شخصیت شلدون با یه کنتراست خیلی دل انگیزی نشسته. 



بوس!

آیا این توقع زیادیه که آدم بخواد اولین بوسه‌اش مثل تو فیلما باشه؟  

+ترجیحاً در فضای باز؟


می دانید «امکان نوشتن توی آشپزخانه» در خودش تحقق یک عالم نیازهای اساسی و اولیه من را دارد. 

صحیح است

اینکه من دلم نمی‌خواد برم سایتای اداری حتی اگه برام منفعنی هم داشته باشن به نظرم یه موضوع غریزیه. خیلی ساده یعنی از اعماق وجود نمی خوام به دولت یا ارگانی آویزون باشم. 


+ اینکه علاقه‌ای به تموم کردن تزم ندارم چی؟!

بهتر نبود شاعر می‌گفت «اکه تو شاه خوبان بودی منظور گدایان نمیشدی عامو!»؟


آیا منظور گدایان شدن اساسا شاه خوبان رو از مرتبه‌اش نمیندازه؟



لابد به دامن بی اعتنای نسیم روی پوست تنم


اگر کور و کر بودم توی آن خاموشی به چی فکر می‌کردم؟



6:34


احتیاج دارم چشمام رو ببندم و آزادانه و بی محدودیت، ساعت‌ها با یکی حرف بزنم. از همه چی، هر چیز کوچیک یا بزرگ، عالی، معمولی یا سخیفی.



بدی اش این بود که آدم ها فقط یک بار می مردند و همین یک بار چه فاجعه دردناکی بود*

یکی می آمد و می‌گفت یک زمانی وسط جیک جیک مستان تو، وسط سرانجام آن سفرت بعد از سال های سال، یکهو جایی می‌خوانی که معروفی مُرد. چقدر به نظر عجیب می رسید. می‌دانی زندگی هنوز بلد است جعبه‌های شگفت آور باز کند. بلد است داستان بسازد. بلد است... .


*سمفونی مردگان




بستنی حصیری میخوام

زعفرانی میهن