یکی می آمد و میگفت یک زمانی وسط جیک جیک مستان تو، وسط سرانجام آن سفرت بعد از سال های سال، یکهو جایی میخوانی که معروفی مُرد. چقدر به نظر عجیب می رسید. میدانی زندگی هنوز بلد است جعبههای شگفت آور باز کند. بلد است داستان بسازد. بلد است... .
*سمفونی مردگان