نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

totally agree

این خانم باحاله میگه تنها کاربرد سوتین اینه که پولاتو توش بذاری. 

یکی از اون حرف قشنگای تمام‌ زمان‌ها بود.

ما چی از هم میدونیم؟ هیچی.

دوستم داشت درباره زندگی هامون حرف میزد و یهو درباره مهاجرت من گفت : «تو هم باید قدر این موقعیتی که نصیبت شده رو بدونی...»

«نصیبم »شده؟! خدا خیرت بده! «نصیب»م شده؟!

من عادت ندارم تمرکز کنم رو اینکه کی چی گفت و فلان. یا اینکه اصلا به شکل کلاس بالاترش تز اجتماعی بدم و مثلا درباره مهاجرت و سختی‌هاش سخنرانی کنم. فقط به یک جمله بسنده می‌کنم. مهاجرت یه پدیده اساسی کون پاره‌کنند‌ه‌ است. مخصوصا اگر تنها باشی از قشر متوسط باشی تحصیلی بخوای بری. عموما مثل خیلی از چیزای مهم دیگه زندگی «نصیب» نمیشه. اگر شما صرفا دوست ندارید، یا اینکه  دوست دارید اما کونش رو ندارید این حقو بهتون نمیده از رو شکم درباره‌اش نظر بدید. 

تناسب نداریم اما دل داریم

انار هست. پونه و گلپر هم با خودم اوردم. چرا نخرم دون نکنم نمک و گلپر و پونه نزنم؟  چرا صبر کنم تا یه پاییز دیگه که شاید جام بهتر باشه دلم خوشتر باشه یا فلان؟!

اصلا تا پاییزی دیگه این یه مشت پونه مگه میمونه؟ من، کشف که کرده بودم به وضوح دیدم دیگه که چقدر مکان ها و شاید بهتر بگم فضاها برام مهم ان. شاید نشستن روبروی این تصویر و کاسه انار و پونه دست گرفتن هیچ فضای مهمی خلق نکنه که هیچ، گند هرچی فضاسازی رو دربیاره. اما من که نمیتونم زندگی خودمو دچار حسرت و حرمان کنم که چی؟ که فضای هارمونیک دل انگیزِ کاسه‌اناری ندارم.  شکممو همچنین دلمو معطل بذارم که چی؟ که...



که یه ستاره


به جای میوه‌اش سر یه شاخه‌اش بشه آویزون


خوشآرام ترینم

چشم هایم را بستم و تصویر خودش آمد. از ناکجایی توی مغزم رسیده بود به پشت پلک هام: عصری پاییزی بود توی هفت حوض. رفته بودم خوش خوشان چندتا چیز ارزان و خوشگل بخرم. دریافتم هرگز، هیچ کجا چنان آرامشی نداشته ام. 

این تصویر شماره یک من شد. هیچ جزیره و ساحل و آفتابی هم نتوانست بر او چیره شود. 


نون حکیم

فرصتی طلایی است زندگی کردن کنار آدمهایی که هیچ ازشان خوشتان نمی آید. آینه ای راستگوتر از آنها شما را به خودتان نشان نمی دهد. لقمان نه تنها راست میگفت،  فراموش کرده بود اضافه کند بی ادبان بهترین سی دی های خودشناسی هستند. بگذارید توی دستگاه بمانند. 

از هر چیزی در کسی بیشتر متنفرید نقطه ضعف خودتان همانجاست. 

dialogo

- non posso passare 

- son cazzi tuoi, perché non hai coglione di confrontarti con la gente 


عین‌الیقین !

حالا دیگر می‌دانم هیچ چیز مطمئن‌تر از وجود و حضور نامطمئن‌ها نیست. «حالا» چه‌طور روی این زمین سست قدم برداری؟  

چارهٔ دیگری مگر داری؟ دست به هر انتخابی می‌توانی بزنی. هر راهی را می توانی برگزینی. فرقی توی اصل نامطمئنی همه چیز و همه جا نمی‌کند. اینکه بخواهی توی این بلبشو راه خودت را بسازی آسان نیست. اماخوب فکرش را کنی می‌بینی  بی‌شک آسان‌ترین کار این است که خودت باشی.