نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

غلط املایی

در حوزه فعالیت می کنند. 

در حوضه می شاشند. 


این روزها

این روزها با لحظه ها نشسته ام یک جرعه من یک جرعه آنها به سلامتی هرچه به فنا رفته و آنچه به فنا نخواهد رفت شراب رنگارنگ مهیجی می نوشیم. زندگی ام رنگی به خود گرفته باز، که به چپم نیست که چه از سر گذرانده بودم قبلاً، که گذشته چه بود و چرا. و به راستم نیست که اگر فلان و اگر... اگرها مانده اند بیرون گود و سفیهانه و نومید مینگرند که چه ساده جایی برایشان نیست. 

همه ی چیزهای خوب و تازه ای که هر روز از طرفی سر میکشند به سویم به کنار، این حس که من خدای خودمم... این... این محشرترین ماجرای من است این روزها. 


بی زمان

به نظرم خیلی عجیبه که نمیشه خاطرات رو تکرار کرد. نمیشه من بخوام الان هشت سالم باشه یه صبح پاییزی باشه تو کوچه صدای اتیشی که واسه قیرگونی روشن کردن بیاد و بوی زننده قیر.  هیچ دلیلی پیدا نمیکنم واسه اینکه چرا نباید اون خاطره با جزییات مو به مو تکرار بشه. اگر قرار بوده بیاد که بره چرا اومده اصلاً. 

جایی توی بی زمان تمام ماجراها و احساسات ما باید ثبت شده باشن. جایی که بتونیم بریم و هر چقدر خواستیم تکرارشون کنیم. وگرنه چرا زندگی کردیم. 


بچه ی بی تکلیف

دراز کشیده ام وسط دردهام. تسلیم و آزاد. 

_چرا مواظب خودت نیستی؟ 

_حوصله اش نیست. 

راه فراری نیست برای بچه ای که تکلیفش را ننوشته. مدرسه برود معلم بازخواستش می کند. خانه بماند مادر ملامتش. کوچه بگریزد آخر شب گناهش دوچند شده . 

آه طفلک، طفلک.