نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نصایح بعد از نیمه شب

شاید به نظر زردنویسی برسه اگر بگم باید با کسی رفت تو رابطه که خودش رو دوست داره و برای خودش احترام قائله. ولی زرد یا بنفش یا میخواد اصلا خردلی باشه در حقیقت ماجرا فرقی نمیکنه. آدمی که خودش رو دوست داره اولاً هرگز نمیره تو رابطه با کسی که دوستش نداره چون اینو بر خلاف منافع خودش میدونه، پس اگر با کسی هستی که خودش رو دوست داره مطمئنی که تو رو هم دوست داره که باهات مونده،  چون این آدم در حق خودش و دلش ظلم نمی‌کنه. ثانیاً، آدمی که خودش رو دوست داره بهترین ها رو برای خودش میخواد، مادی و معنوی، توی رابطه با این آدم تو وارد یه زندگی این سبکی میشی. حرف خوب می‌شنوی، جای خوب میری، تایمت رو خوب میگذرونی، آدم باکیفیت تن به بی کیفیتی نمی‌ده.

بنابراین از من می‌شنوید دنبال کسی نباشید که دوستتون داشته باشه، اونی که خودشو دوست داره گارانتیه. 


اصلأ خوب شد ؛)

یک و نیم یه شب خنک پاییزی ، سردرد خفیفی و بیخوابی... دلم به خیال هزار تا بیشه و دریا و آسمون می‌ره و برمیگرده، فکرم ولی, یه گوشه خسته و بیخیال نشسته و شنگ و شوخی دلمو نگاه می‌کنه و کاری به کارش نداره... ساکت و رامه. 

با اینکه اهلش نیستم اما آهنگ «خوب شد» همایون شجریان رو گذاشتم. میگه: «راه امشب میبرد سویت مرا ، می کشد در بند گیسویت مرا» من عاشق نیستم و تو بحرش نمیرم. 

تو هوای خودمم...فکر میکنم هنوز جوونم و این خوبه. هنوز انقدی شر و شور دارم که از فردا نترسم..‌‌.

با فرزندان خود مهربان‌تر باشیم

شاید دیده باشید که اسمایی مثل نازنین زهرا و نازنین فاطمه رو چقد مسخره میکنن ملت. (یه بار یه کامنت دیدم با این مضمون که ترکیب نازنین زهرا مثل ترکیب نوتلا و کله پاچه است ! ) من کار ندارم به ترکیبش. به اندازه کافی ترتیب ترکیبش رو دادن. اما من به عنوان کسی که اسمم فقط نازنین خالی بوده یه اسم طولانی سه بخشی با رکورد نون در تاریخ ادبیات ملل دنیا، که گرچه از نظر معنایی برای اون لنگه دنیا که توش می‌زیستم خوشگل و دلبر بود،  ولی برای این لنگه دنیا از منظر آوایی عجیب و سخت و به خاطرنسپردنیه، و کوتاه کردنش هم مسائل و مشکلات خاص خودشو داره (ازجمله اینکه «نازی» همچین  nickname  معصوم کیوتی نیست با توجه به تاریخ اروپا. در کشوری هم که من زندگی میکنم در صورت تلفظ درست معنی دماغ‌ها رو میده)، من فقط با همین نازنین تنها کلی سرویس شدم. موندم اون طفل معصومی که باید اسم پنج بخشی، ناموزون و  ناهمگون نازنین زهرا  رو با ۳ تا نون، دو تا ز و ۴ تا الف! یه عمر به دوش بکشه چه از سر خواهد گذراند... 

نه هیچ «باید»ی، نه هیچ «می‌خواهم»ی.

همین که هست. 


نقطه

یک نقطه است. یک خط نیست که این طرف و اون طرف داشته باشه. هنوز به تصمیم من بستگی داره که بخوام بگم «از این نقطه به بعد یا قبل» یا بگم «حول محور این نقطه». 

سالهاست احتیاج دارم به یه تعطیلات طولانی. تنها چاره اش اینه که فراموشش کنم. به کلی فراموشش کنم. 


Luke Kelly Raglan Road

I saw the danger, yet I walked along the enchanted way

And I said, let grief be a fallen leaf at the dawning of the day


کاش آب و هوا دست من بود

کاش تابستون یه مکان بود میشد بهش سفر کرد. می‌دونم میشه سفر کرد رفت فلوریدا یا یه مکان کوفتی دور دیگه. یه مکان ارزون نزدیک بود! 

بعد میشد دکمهٔ شب و روز هم داشت. صبح میرفتی و بلافاصله دکمهٔ شبش رو می‌زدی و تا هر وقت دلت خواست میموندی تو یه شب گرم تابستونی. 

the fun of being with someone

من همیشه یکی را خواسته بودم که «ما و بقیه» شدن را بفهمد و بلد باشد. بقیه آدم ها، بقیه جهان، بقیه زمان‌ها. 


بیا ای همگناه من در این برزخ*

سوز اول پاییز، و تو تخت سوپ خوردن و بعدش چای هل خوردن و شمع روشن کردن و... اینجوری سرما رو  میشه تحمل کرد (می‌دونم جورای دیگه هم میشه ولی بیاید دست رو دلای هم نذاریم). تاروندن دلتنگیها با پرت کردن  عمدی حواس،  و شعر خوندن و گشتن و گشتن میون شعرای  اخوان ثالث  دنبال یه شعر شاد و آخرش دل خوش کردن به همین:

نمی‌خواهم ببیند هیچکس ما را/ نمیخواهم بداند هیچکس ما را / و نیلوفر که سر برمی‌کشد از آب / پرستوها که با پرواز و با اواز / و ماهی ها که با آن رقص غوغایی / نمی خواهم بفهمانند بیدارند


*اخوان ثالث

کلاسیک باارزش


عالم بی عمل به چه ماند؟  به زنبور بی عسل


جاروبرقیت رو از برق کش


سرزنش کردن آدمها برای کاری که در حقتون میکنن یا حرفی که بهتون میزنن حماقته. نه از نظر کارکردی، یعنی نه صرفاً چون سودی نداره، بلکه ذاتأ توجیه ناپذیره. آدم ها صرفاً خودشون رو به نمایش میذارن. یا به بیانی،  ابراز می‌کنند. اکثر وقتها خصومت شخصی ندارند. یعنی اگر هم دارند دلیلش خصومت داخلی درون خودشونه. شما خارج از محدوده تصمیمات اونها هستید. چه بسا بیشتر وقت ها بهترین خودشون رو هم به نمایش میذارن. وقتی مثلا توی رابطه کسی بهت دروغ میگه تو با یه دروغگو سروکار داری چه توقعی داری؟ کنار تو تبدیل بشه به مجسمه ی راستی و درستی؟ مگه جنابعالی کی باشی؟ 

یا اگه کسی یه بار یه روزی عاشق بوده و انقد یبوسته که نمیتونه عن و گه گذشته اش رو دفع کنه و آزاد بشه و این بار بهتر از قبل عشق بورزه، تو چرا به خودت میگیری؟ ضعف از تو نیست، ایرادی هم به اون نیست که انقد مریضه که نمیتونه دسته گل به این تازگی رو بو کنه!  

پس مشکل کجاست؟ عزیزم مشکل تویی که جاروبرقی و آشغال جمع کنی.