یک و نیم یه شب خنک پاییزی ، سردرد خفیفی و بیخوابی... دلم به خیال هزار تا بیشه و دریا و آسمون میره و برمیگرده، فکرم ولی, یه گوشه خسته و بیخیال نشسته و شنگ و شوخی دلمو نگاه میکنه و کاری به کارش نداره... ساکت و رامه.
با اینکه اهلش نیستم اما آهنگ «خوب شد» همایون شجریان رو گذاشتم. میگه: «راه امشب میبرد سویت مرا ، می کشد در بند گیسویت مرا» من عاشق نیستم و تو بحرش نمیرم.
تو هوای خودمم...فکر میکنم هنوز جوونم و این خوبه. هنوز انقدی شر و شور دارم که از فردا نترسم...