نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

Strongly suggested

Did you light up every lantern
Your flame whipping against the wind

Or did you fall back to the alleys
With all your secrets to defend



Gregory Alan Isakov
Wa I just another one

بی هیچ از لذت خواب گفتن...


quote

Nino is late. 

Amelie can only see two explanations:

 1 - he didn't get the photo.

 2 - before he could assemble it, a gang of bank robbers took him hostage. The cops gave chase. They got away. but he caused a crash. When he came to, he'd lost his memory. An ex-con picked him up, mistook him for a fugitive, and shipped him to Istanbul. There he met some Afghan raiders who too him to steal some Russian warheads. But their truck hit a mine in Tajikistan. He survived, took to the hills, and became a Mujaheddin. Amelie refuses to get upset for a guy who'll eat borscht all his life in a hat like a tea cozy.



AAmelie

quote


!Go fail as fast as you can


شعر

که زیستن تهی از عشق برزخی است عظیم

که زندگی است به نام ار چه بدتر از عدم است


حسین منزوی

که یه ستاره


به جای میوه‌اش سر یه شاخه‌اش بشه آویزون


dialogo

- non posso passare 

- son cazzi tuoi, perché non hai coglione di confrontarti con la gente 


It’s not the wall but what’s behind it

بای د وی این یارو خوشگله (نمی‌دونم خوشگله یا نه ندیدم یارو رو)  که اون آهنگه take me to church  رو خونده بود یه آهنگ جدید خونده گفتم از دست ندید. اسم آهنگه Nina cried power ه . بد نیست. مخصوصا اگه موقع شنیدنش تو نور ضعیف یه چراغ چپ و چول شده وسط دل یه شنبه شب پاییزی به چشمای  مشکی و درشت خودتون تو شیشه ی یه پنجره ی بزرگ خیره بشید! یا چه میدونم موقع شنیدنش هر کار مسخره دیگه ای تو حال مسخره ی خودتون تو خلوت مسخره ی خودتون در حال انجام دادن باشید و هر آدم مسخره‌ای هم باشید. خوبه به هرحال و بد نیست.


Whenever you need a home 

تا دیگر بار بتواند که برخیزد

از کسی نمی پرسند

چه هنگام می تواند خدانگهدار بگوید

از عادات انسانی اش نمی پرسند 

از خویشتنش نمی پرسند

...

مارگوت بیگل- ترجمه شاملو

فرداست که بر وسعت این بام کشد تن/ آن صبح که از باور چشمان تو دور است


عجیب است که دلم می آید حافظ را نبرم. دلم نمی آید سیمین را نبرم.

*عنوان از سیمین بهبهانی 



آنچه فرا می‌گیرد رهایی از آموخته‌هاست






تائوت چینگ (دائو د جینگ)، لائوتزو


Le tue parole

بیست سالم بود و می‌خواستم حرف‌های این ترانه رو توی مخ خودم فرو کنم. می‌خواستم فقط باهاش لب نزنم. می‌خواستم باورش کنم خودش بشم. 

می‌خونه:

Non è giusto che una donna / per paura di sbagliare /  non si possa innamorare /  si deve accontentare/  di una storia sempre uguale

*انصاف نیست که یه زن

از ترس اشتباه کردن

نتونه عشق بورزه

مجبور باشه همیشه به داستانی تکراری تن بده


عنوان اسم ترانه است و خواننده‌اش هم Andrea Bocelli ست.


حافظ

میگه:

قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود

ورنه هیچ از دل بی‌رحم تو تقصیر نبود

آخه جز حافظ کی میتونه انقد قشنگ جواب رد بده؟ آدم دلش می‌خواد لپشو بکشه بگه اشکال نداره میرم یکی دیگه رو می‌کُشم تو حیفی!