نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

خوشآرام ترینم

چشم هایم را بستم و تصویر خودش آمد. از ناکجایی توی مغزم رسیده بود به پشت پلک هام: عصری پاییزی بود توی هفت حوض. رفته بودم خوش خوشان چندتا چیز ارزان و خوشگل بخرم. دریافتم هرگز، هیچ کجا چنان آرامشی نداشته ام. 

این تصویر شماره یک من شد. هیچ جزیره و ساحل و آفتابی هم نتوانست بر او چیره شود. 


نون حکیم

فرصتی طلایی است زندگی کردن کنار آدمهایی که هیچ ازشان خوشتان نمی آید. آینه ای راستگوتر از آنها شما را به خودتان نشان نمی دهد. لقمان نه تنها راست میگفت،  فراموش کرده بود اضافه کند بی ادبان بهترین سی دی های خودشناسی هستند. بگذارید توی دستگاه بمانند. 

از هر چیزی در کسی بیشتر متنفرید نقطه ضعف خودتان همانجاست. 

dialogo

- non posso passare 

- son cazzi tuoi, perché non hai coglione di confrontarti con la gente 


عین‌الیقین !

حالا دیگر می‌دانم هیچ چیز مطمئن‌تر از وجود و حضور نامطمئن‌ها نیست. «حالا» چه‌طور روی این زمین سست قدم برداری؟  

چارهٔ دیگری مگر داری؟ دست به هر انتخابی می‌توانی بزنی. هر راهی را می توانی برگزینی. فرقی توی اصل نامطمئنی همه چیز و همه جا نمی‌کند. اینکه بخواهی توی این بلبشو راه خودت را بسازی آسان نیست. اماخوب فکرش را کنی می‌بینی  بی‌شک آسان‌ترین کار این است که خودت باشی.


آقامون بیل و راوو

مادرم پیام می‌فرستد که شوهر نکردی؟  برایش می‌نویسم : «بیل و راو». (اصطلاح لری است، بِیْلْ=بهل=صبر کن،  وِ=به،  رائو=... نمی‌دانم یعنی چی ! لابد یعنی سر فرصت!) 

بعد از ده دقیقه جواب می‌دهد: باور کن فکر کردم اسم شوهرته

برای هم آدمک‌‌های چپه شده و اشک درآمده از خنده می فرستیم. 

من راستی‌راستی چپه شده‌ام با چشم خیس می خندم. 



chissà

عشق آیا حوصله می کند؟  یا دوباره دستهای عجولمان رو خواهد شد در کسالت بارترین بازی روزگار؟

تجربیات

هرگز منتظر خبر خوب نمونید. منتظر خبر بدم نمونید. کلا منتظر نمونید. درستش اینه.

به چپ مبارک بگیرید آنچه که نمیرود رو، و آنچه که میرود رو بهش بچسبید و باهاش برید. در غیر اینصورت چشاتونو وا می کنید میبینید هرگز تو اون دفتر فانتزی خوشگله چیزی ننوشتید، هرگز از اون عطر گرونه نزدید، هرگز تو اون مغازه شیکه نرفتید،  هرگز اون کتاب قطوره رو باز نکردید. فقط هی منتظر موندید هی منتظر موندید هی منتظر موندید. میخواید زندگی کنید؟ منتظر هیچ خبری نمونید.

It’s not the wall but what’s behind it

بای د وی این یارو خوشگله (نمی‌دونم خوشگله یا نه ندیدم یارو رو)  که اون آهنگه take me to church  رو خونده بود یه آهنگ جدید خونده گفتم از دست ندید. اسم آهنگه Nina cried power ه . بد نیست. مخصوصا اگه موقع شنیدنش تو نور ضعیف یه چراغ چپ و چول شده وسط دل یه شنبه شب پاییزی به چشمای  مشکی و درشت خودتون تو شیشه ی یه پنجره ی بزرگ خیره بشید! یا چه میدونم موقع شنیدنش هر کار مسخره دیگه ای تو حال مسخره ی خودتون تو خلوت مسخره ی خودتون در حال انجام دادن باشید و هر آدم مسخره‌ای هم باشید. خوبه به هرحال و بد نیست.


Whenever you need a home 

نه به این سختی ها

جمعه تون به آرامش. 

کار به اونجا کشید آخرش که جمعه هم خودش رو باخت. من؟ از خر افتاده ام، نه از خریت!  پس مونده یه زندگی تا باختنم.من اگر ببازم ساده میبازم، نه، نه به این سختی ها. 

من

من؟ هزار رنج، هزارها امید.

ترک و پیوستگی





 رفتن دو رو دارد. یکی ترک و یکی پیوستگی. 

آسوده ام، با اینکه بخش بزرگی از کارهام خارج از پیش بینی و کنترلم پیش رفت و خیلی از ترس هام حتی بدتر از آنچه تصور کرده بودم پیش آمدند. اما (گفته بودم) من تمامم را بخشیدم. و حالا بیشترم. بیشتر از قبل خودم هستم و این پیروزی است. از آینده نمی ترسم. گیرم که دنیا باز بخواهد یک جا، یک لحظه که غفلت کردم زیر پایم را خالی کند. من این بار بیشتر دارم که ببخشم. 

رفتن دو رو دارد یکی غصه و یکی شادی. 

یکی ترس و یکی امید. 

تصمیمت را که گرفته باشی روی تاریکش را کف دستت پنهان می کنی و دل خوش می کنی به روی روشنش. 


به این میگن معجزه ی دماغ!

سوییشرتمو از تو لباسای زمستونی بیرون کشیدم بذارم تو چمدون. هنوز بوی نرم کننده لباسی که اون روزا استفاده میکردمو میده. تموم پاییز پارسالو یهو بو کشیدم. همشو تو کمتر از ثانیه ای زندگی کردم.


جهشی

تخمینم زده بودند و فکر کرده بودند آن تابستان درس‌ بخوانم و از کلاس دوم مستقیم بفرستندم چهارم. خرذوق شده بودم و برای جهش پرافتخارم دل توی دلم نبود که مامان منصرف شد. منِ شاکی را نشاند روبرویش و گفت ببین اگر الان اینکار را کنی کلاس پنجم تنبل کلاس می‌شوی می‌خواهی؟ گفتم نه. اما کلاس پنجم فهمیدم مامان اشتباه کرده بود و قرار نبوده من هرگز تنبل کلاس بشوم  مگر اینکه خودم بخواهم و مدت‌ها غصهٔ آن یک سالی که می شد جلو بیفتم را خوردم. 

بعدها فهمیدم جلو و عقبش هیچ فرقی نمی‌کند. آنقدر عقب ماندم اینجا و آنجا که شیرفهم شدم. 

چیزهای دیگری حتی فهمیدم. اینکه اصولاً کسی جلوتر و کسی عقب‌تر نیست. هر کسی فقط سر جای خودش است. حتی نسبت به خودش.

تا دیگر بار بتواند که برخیزد

از کسی نمی پرسند

چه هنگام می تواند خدانگهدار بگوید

از عادات انسانی اش نمی پرسند 

از خویشتنش نمی پرسند

...

مارگوت بیگل- ترجمه شاملو