نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

تصمیم ها

 

بیایید فرض کنیم زمان فقط حلقه ای از تکرار هفته هاست.

شنبه، یکشنبه، دوشنبه، سه شنبه، چهارشنبه، پنج شنبه، جمعه و دوباره شنبه، یکشنبه، دوشنبه... و دوباره و دوباره.

یعنی ماه، سال، دهه، نیم قرن و یا قرنی وجود ندارد. و البته کسی هفته ها را نمی شمارد. و البته قرار هم نیست زندگی در خلال این هفته ها تکراری باشد. ولی لزومی به یادآوری و تکرار و تذکر این یا آن هفته نیست. در پایان هر هفته همه چیزِ آن هفته به فراموشی سپرده می شود. هیچ کس نمی داند در کدام هفته ی زندگی اش است. اسمش را بگذار بحران! بحران دهه ی سوم زندگی! به جهنم برایم مهم نیست! اگر زمان بندی زندگی بر اساس هفته ها و فراموشی بود چنین بحرانی اصلا معنا نداشت.

فرض کن اتفاق مهمی در یکی از هفته‌ها می افتد. فقط کافی است همه بگویند فلان اتفاق! بستگی به آدمها دارد که فکر کنند آن اتفاق «کی» افتاده! به هوششان به عرضه شان به امیدشان به روحیه شان به خوش بینی شان، یا نه اصلا به هیچکدام از این ها بستگی ندارد.

بستگی دارد به تصمیم‌شان.