نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

مجسمه


اگر باید تبدیل به شی میشدم و حق انتخاب داشتم که چی بشوم، میشدم مجسمه، تزیینی و بی کاربرد. یک گوشه ای تنها می نشستم و به هیچ جایم نبود که بقیه وسایل پشت سرم چه اراجیفی می بافند. من به هرحال زیبا بودم و سرد و مغرور. با جایی به هرحال از جای بقیه بهتر. یک روزی بچه ی شر و شیطانی میدوید و بهم طعنه میزد و می افتادم پایین. تق. از کمر دو نیمه می شدم.  توی شکمم چسب می زدند و بالا تنه را به زور می گذاشتند روی پایین تنه اما فایده نداشت با آن چسب و آن بند و رد دور کمرم  زشت می شدم. آنقدر ارزان نبودم که بیخیالم بشوند. یکی میگفت که این را می شود مثلا با فلان چیز یا دست فلان کس درستش کرد. مرا برمیداشتند میبردند گوشه ای توی انباری می گذاشتند تا روزی فلان کس یا فلان چیز پیدا شود. سالها میگذشت. من گوشه ای از انباری خاک میخوردم . دورم نمی انداختند. پودرم نمی کردند. اما دیگر سراغم را هم نمی گرفتند. جای من  را توی خانه می دادند به یک آباژور یا یک ظرف کریستال.  

و من همیشه توی دلم  از آن چسب ارزان قیمت دم دستی شان آشوب بود.