نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

روزهای هات داگی

دیروز رفته ای کاهو و گوجه و لوبیاسبز و بادمجان و کدو و لیمو ترش و کلی چیزهای رنگی و تازه ی دیگر خریده ای و امروز ساعت دو نیم ظهر زنگ میزنی هات داگ ویژه سفارش میدهی اگر اسم این فروپاشی و بحران نیست، پس فروپاشی و بحران توامان چه چیز دیگری می تواند باشد؟! 

زده به سرم. زدم به خاکی... . 

دروغ؟ بلدم. بهترش را هم بلدم! وقتی هرگز دروغگو نبوده ای می توانی بهترین دروغ ها را بگویی. 

الان هات داگه رسید... واقعا هم مزه ی سگ داغ می دهد. دست کم پنج سال بود نخورده بودم. و دست کم تا پنج سال دیگر هم نخواهم خورد! از خودم خجالت می کشم این چه آشغالی است.

اما به هرحال من دروغگو نیستم. پتانسیلش هم چیز بیخودی است توی وجودم که میشد چیز بهتری باشد مثل گرم و صمیمی بودن که حتی ذره ای استعدادش را هم ندارم.

به چیزهای جدی فکر میکنم. به تمام کردن همه چیز. 


پی نوشت: هات داگ را کشیدم بیرون نان ساندویچ را با کاهو و خیارشورو گوجه اش خوردم.