نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

ولعم برای رسیدن به خواسته ام نمی گذارد کار دیگری بکنم. 

شخصی یکبار آمد و از من راجع به کاری که میخواست انجام بدهد راهنمایی خواست. من چیز زیادی در رابطه با کارش نمی دانستم اما با توجه به شناختم از آن آدم و آن سوال های احمقانه اش فکر میکردم این یارو به جایی نمی رسد. رسید. به چیزی که میخواست رسید. مهم نیست چقدر به نظر بقیه شوت بیایی. مهم نیست چقدر اشتباه کنی. سوال های احمقانه بپرسی و کارهای مسخره انجام بدهی. مهم نیست آنها چه فکری راجع به آدمی می کنند که توی ذهنشان گیج و پرت و جامانده است. این زندگی، زندگی آنها نیست. این زندگی توست. آنها فقط تصویر و صدا و علامت هستند یا گاهی نویز و خش.