نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

اردبیهشت

اول های وسط های اردیبهشت بود فکر کنم که من از خدا خواستم یک طوری بشود. وای اگر آنطوری بشود...!

اردیبهشت امسال طولانی بود. دلم میخواهد از چیزهای "دیگر" بنویسم. اما توی عمرم انقدر تا حالا "تمرکز نبوده ام"! (یک استاد ایتالیایی مشنگ و خیلی بامزه داشتیم که اینطوری می گفت) و هیچ چیز غیر از اینکه دوباره باید بروم مدارکم را بدهم ترجمه (!) به ذهنم نمی رسد. و خب سخت است. رفت و آمد از همه چیز توی دنیا سخت تر است. و از همه ی رفت و آمدها، رفت و آمد توی آخر بهار و اول و وسط تابستان سخت تر است. حالا هی بنشینم فکر کنم چرا من هیچ کار نمی کنم؟ بس که همه چی رو سخت می کنی دیگه!!