نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

ما فکر می‌کنیم اما چیزی نمی دانیم

پدرم فکر می کند من توی زندگی ام اشتباه زیاد کرده ام. من فکر می کنم من فقط یک اشتباه بزرگ توی زندگی ام کرده ام آن هم اینکه زیاد اشتباه نکرده ام! بهتر بود بگویم از اشتباه کردن فراری بوده ام. پدرم فکر میکند من  آنقدر جوان نیستم که بخواهم دوباره اشتباه کنم. من فکر میکنم من آنقدر  پیر نشده ام که از زندگی بپرهیزم.

ما هیچکدام نمیدانیم من دقیقا باید چه کار کنم. 

او در نهایت سکوت میکند.

من دل به دریا میزنم.