نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

روبراهم

فکر کنم اگه امروز این سوتی رو نمی دادم الان حالم انقد خوب نبود!

تا ناکجاآباد رفتم برای بار سوم! جلو میز یارو واسادم، اومدم بگم که واسه چه کاری اومدم. یادم اومد که مدارکمو نیوردم! هنوز دارم می خندم. رفت و برگشتم سه ساعت طول کشید. مطمئنم اون مامور اطلاعات جلو در که هر بار واسه ورود کارت میگیره و نوبت میده الان یقین داره که من عاشقش شدم. کارم افتاد واسه فردا.

اما خوشحالم. 


اینو چند روز پیش گرفتم:



اگه قرار باشه کودکی های من  مزه  ای داشته باشه مزه ی اینو میده. 


هی اینجا میگم که میخوام شروع کنم جدی بنویسم. جدی تصمیم دارم از امروز جدی شروع کنم بنویسم. 


پی نوشت: صبح که هم خونه ای داشت میرفت ظرف غذاشو که گذاشته بود دم در جلو کفشاش تا یادش نره رو جا گذاشت (منم میدونم ماه رمضونه فکر کنم اینم یادش رفته بود!) من به ظرف نگاه میکردم میخندیدم و میگفتم عجب نابغه ایه! به هرحال ایشون تو حیاط یادش اومد و برگشت بالا و ظرف رو برد. 

نابغه منم!