در داستان دیوار از سارتر راوی همراه با دو محکوم به مرگ دیگر شب را سپری میکند تا صبح اعدام شود:
"در وضعی بودم که اگر می آمدند و به من میگفتند که می توانم دل راحت به خانه بروم و زندگی ام مصون خواهد بود این هم از خونسردی من نمی کاست:
وقتی آدم خیال موهوم ابدیت را از دست داده چند ساعت و یا چند سال انتظار فرقی نمی کند."