نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

منو ببر

آلبالوهایی که کم کم داشتن می گندیدن رو ریختم تو سطل پر از آب، کاهوها رو خرد کردم و هویچ های رنده شده رو ریختم روشون. حیف که غروب شده و روز کدبانوگری من تموم شد. امروز وقت سفارت داشتم... فردا باز میشم اونی که نصفشو نمیخوام!!

اشتباه کردم؟ سعی کردم بهش فکر نکنم و سعی می کنم هنوز.

اون روز داشتم دنبال یه آهنگ دیگه ای می گشتم یه آهنگ دیگه پیدا کردم! میگه:


تو منو ببر، از میون دشمنی روزایی که میان

از انعکاس گذشته ها چون برمیگردن

از آه هایی طولانی برای فریفتن وحشتی که مالیخولیاییت میکنه

از میون باوری که میگه به اندازه کافی قوی نیستم

وقتی مقابل دیوی زمین میخورم که از من بزرگتره

...

منو ببر

از این لحظه ها

از این سال های متجاوز

از هر زمانی که کم میارم

...

منو ببر

وقتی  یه دیوار خیلی بلند جلومو گرفته تا نتونم فردامو ببینم

و منو اونجا میبینی وایسادم و سرمو میون دستام گرفتم

وقتی میون یه عالمه راه خروج از خودم می پرسم کی میدونه کدومش راه درسته

...

منو ببر از این لحظه ها

ازهمه ی  این پوچی که میبینی

جایی که هیچی دیگه نمی تونه بهم آسیب بزنه

هر جا که هست عشقم منو ببر

...

 

کامل نیست. و همینشم تندتند و یه خط در میون ترجمه کردم اسم ترانه و اسم خواننده:

 

 

 portami via , Fabrizio Moro