نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

گذشته ها

...همه عاقبت از رودخانه می گذریم، یکی مثل من به آب میزند، یکی سنگ و یکی تخته پیدا می کند. یکی هم به دامن این و آن آویزان می شود. من خیس خیس شده ام، دامنم پاره شده، رنجورم و می لرزم و حتی بغض کرده ام. اما برخلاف تو من زندگی ام را مدیون دامن  هیچکس نیستم. 


از نوشته های روزهایی کمی دورتر؛ اردیبهشت 94