نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

اندازه ها

یه رفیق گرمابه و گلستان داشتم دوره ابتدایی. ما و این رفیقمون تو عالم  دوستی های پراحساس بچگی مبادله دل و قلوه داشتیم در سطح کشتار، بسته بندی، توزیع! 

یه بار تو راه مدرسه به خونه، هر دو داشتیم از گشنگی می مردیم ته جیبامونو گشتیم و خرده بیسکوییت پیدا کردیم،  بعد خرده بیسکوییت ها رو با هم نصف کردیم و با افتخار اعلام کردیم که ما حتی خرده ریزترین چیزا رو بینمون تقسیم میکنیم و wow چقد ما دوستیم. یادمه من همونوقت با همون عقل هشت نه ساله یه لحظه فکر کردم خب اگه این خرده بیسکوییت نبود و مثلا یه چیز خیلی بهتر و خوشمزه تر بود آیا ما یواشکی تا اون یکی سرشو برنگردونده، نمی بلعیدیمش؟!

آدمهایی هم هستند که مثلا اگر پشت پای شما رو تصادفی لگد کنن تا صد و بیست و پنج بار ازتون عذر نخوان پی کارشون نمیرن، اگه یه هزاری از جیب کسی بیفته، هزاری به دست پشت سرش میدون و با احترامات ویژه تقدیم یارو می کنن. اما همین آدما میتونن یهو کسی رو چند میلیون تیغ بزنن یا زیرآبی برن عینهو کوسه. 

برعکسش هم هست، بعضی ها ساده گیر و بیخیالن. اما هیچ رو نمیشن تا زمانی که اتفاق بزرگی بیفته... 

میخوام بگم اندازه و اهمیت وقایع رو نمیشه ندیده گرفت، اگر دیدید یه نفر مثلا تو خواروبارفروشی یه شکلات خوشگل رو بی اجازه برداشت گذاشت تو جیب بغلش، خیلی جدی نگیرید. شرافت رو تو این اندازه ها نمیسنجن.


*و البته دیگه پرواضحه منظورم این نیست که هرکی باشعور و باادب و باملاحظه بود ته تهش عوضیه یا برعکس!