نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

آزادی به تمام معنای کلمه

یه پیام بازرگانی بذارم وسط این نوشته های قدیمی!

یه اصطلاحی هست توی شرکت ما همگارام زیاد به کار میبرن. من نشنیده بودم شاید شما هم نشنیده باشید. وقتی چیزی خیلی بد عجیب و رو مخ و وقت گیر و خسته کننده و مهمتر از همه ی اینا "بی معنی" باشه بهش میگن چیز یا شرایط یا موقعیتِ -منو به خاطر ادبیات همکارام ببخشید: - تخمی تخیلی!

خب من چندوقت گذشته دچار یه موقعیت به شدت ت..می تخیلی بودم که ازونجایی که خودم هم در میون ب..ضه های نامبارک موقعیت بودم به ت..می تخیلی بودنش واقف نمی شدم.

من مدتهای مدیدی فکر میکردم کائناتی هست که با تو هماهنگه و برات خیر و خوشی میخواد و کافیه به حس هات اعتماد کنی. فکرمو پس می گیرم! و حیف که محکمه ای نیست که بتونم همه ی اون حس ها رو توش ردیف کنم و بگم خاک تو چوکتون ریغوها این چه جایی بود منو رهنمون شدید؟! و عقلم هم بشینه اونجا سیر دلش بخنده بهمون. گرچه الان کاملا مطمئنم که تهش کاشف به عمل میاد اونا اصن حس نبودن! یه سری بچه غریزه ی حسرت و حرمان کشیده ی بینوا بودن. 


یه چیز دیگه هم هست.من دارم به جایی تو نوشتن میرسم که دیگه از خودم خجالت نمی کشم. و البته این بعد از این حاصل شده که در زندگی به جایی رسیدم که دیگه قضاوت دیگران برام مهم نیست. من احتمالا تو نوشته هام اینجا یا جای دیگه چیزهایی نوشتم که باعث شده به کسی بربخوره. درک من از کلمه ای که می نویسم با درک خواننده ام از همون کلمه میتونه زمین تا آسمون فرق و فاصله داشته باشه. ضمن اینکه آدم هرچی مینویسه وحی منزل نیست. میتونه مثل خیلی از چیزای دیگه دنیا دروغ و فریب باشه به هر دلیلی! به خاطر همین اگر تا حالا خودسانسوری کردم به خاطر اینکه مبادا کسی بخونه و ناراحت بشه دیگه این کارو نمیکنم. کارمایی هم مثل همون کائنات وجود نداره که ازش بترسم! و دیگه وای بر من اگر خواننده ای (با همه عشقم به هر کسی که چشماش رو متن من منت میذاره و میخونش) برام به اندازه یکی از نقطه های این پست مهم بشه که بخوام به خاطرش دست به خودسانسوری بزنم. 


آزادی فکر و حس و بیانم برای همه تون آرزوست! آزادی به تمام معنای کلمه.